مدیریت جوانان، زنان، اهل سنت، اقلیت ها و ...

حمید مقیمی، گروه تعاملی الف،   3960817001 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶ تکراری یا غیرقابل انتشار
مدیریت جوانان، زنان، اهل سنت، اقلیت ها و ...

با فرارسیدن زمان انتصاب مدیران به ویژه وزرا، معاونان و مدیران ارشد دستگاه های اجرایی صداهای مختلفی در جامعه شنیده می شود، صداهایی که از رئیس جمهور، از وزیر، از استاندار و دیگر مسئولان می خواهند که از بین جوانان، بانوان، اهل سنت، قومیت ها یا اقلیت های مذهبی مدیرانی برگزینند، معمولا هم درخواست کنندگان به خواسته خود، دست کم آنچنان که انتظار دارند، نمی رسند.
اما منشاء این درخواست ها چیست؟ مگر ما چه انتظاری از یک وزیر، استاندار یا کلا یک مدیر یا نماینده داریم؟ آیا جز این است که این فرد باید بتواند با دانش، تجربه و توانمندی خود بیشترین خدمت را به مردم انجام دهد؟ خوب چه تفاوت می کند جنسیت، سن و سال یا اهل کدام شهر بودن؟ آیا اگر یک جوان برای مثال رئیس یک اداره شد، آیا مشکل اشتغال هزاران جوان بیکار حل شده است؟ یا یک مدیر خانم به معنی رفع مشکلات بانوان جامعه است؟
به نظر می رسد که کم توجهی به دو عامل زمینه ای باعث شده تا هدف و وسیله جای خود را عوض کنند. به جای آن که گروه های مرجع جامعه به دنبال راهکاری برای اصلاح روش گردش مدیران جامعه باشند هدفشان این می شود که برای مثال چند وزیر در کابینه یا سفیر یا استاندار از بانوان یا جوانان یا قومیت ها باشند، بعد هم که چنین شد یا نشد، موضوع بایگانی می شود تا انتخابات و انتصابات بعدی.
این دو عامل که در ورای این خواست ها به چشم می خورد، یکی ملاحظه مکرر چرخش افراد شناخته شده در مدیریت ها است که صرفا یکی صندلی را به دیگری می دهد ولی خود میز دیگری را اشغال می کند. طبیعی است که نباید تجربه را نادیده گرفت اما گویی این باور در جامعه شکل گرفته که این نه تجربه، بلکه شخصیت و فردیت افراد است که آن ها را مدیر می کند. این که گروهی همواره مدیر و مسئول بوده و می مانند بدون این که کارنامه خیلی درخشانی از خود ارائه داده باشند.
مساله دوم شکستن یک تابو یا قانون نانوشته است که فرضا زنان نباید وزیر، استاندار، سفیر، شهردار یا فرماندار شوند، یا اگر کسی جوان بود لزوما توانایی انجام مسئولیت های سخت را ندارد و ... مثل این که جامعه می خواهد این بدگمانی را با دیدن عملی حضور گروه های مختلف در مدیریت های کلان برطرف کند. اما هیچ کس هم نمی تواند قبول کند که جوان بودن صرف به معنی برتری بر دیگران است و گرنه در سراسر دنیا باید شاهد بودیم که مهمترین مسئولیت ها را جوانان اداره می کردند که چنین نیست.
اما آنچه اهمیت دارد نه اصرار بر حل احساسی مساله بلکه رفع مشکل بنیادی چرخش مدیریت در جامعه ماست. ایجاد ساز و کاری که افراد براساس توانمندی ها، سابقه، استعداد و تجربه بتوانند پیشرفت کنند. به جای آن که مدیران ارشد بخواهند همراهان خود را از بین افراد مورد اطمینان پیدا کنند، از بین متخصصان به دنبال اشخاص مطمئن تر باشند. یعنی شرط اول قابلیت ها باشد و بعد در بین کسانی که صلاحیت دارند به دنبال بهترین گشت.
از سوی دیگر نظام اداری ما باید به جایی برسد که افراد دارای شایستگی بتوانند در مسیر رشد قرار بگیرند، باید استعدادها بتوانند به سطوح بالا حرکت کنند، برای نخبگان مهارتی، فنی و مدیریتی فضای جذب ایجاد کرد تا نیروهای مناسب در دستگاه ها پرورش پیدا کنند و بعد دست مدیران ارشد برای انتخاب باز شود.
احزاب یا تشکل های سیاسی نیز از نهادهایی هستند که می توانند در رشد و پرورش نیروهای سیاسی نقش مهم و موثری ایفا کنند. همانطور که یک مدیر تخصصی در حوزه برق، پزشکی، تجارت و رسانه به تدریج تجربه کسب می کند یک سیاستمدار هم وقتی می تواند پشتوانه قوی تجربی و عملی به دست بیاورد و در عین حال شناخته شود که به تدریج در این حوزه رشد کند.