«ادبیات بینافرهنگی در ایران»
(نویسندگان برون تبار در آلمان)
نویسنده: نرجس خدایی
ناشر: علمی و فرهنگی،چاپ اول 1395
195 صفحه، 15000 تومان
چرا اغلب نویسندگان ایرانی پس از مهاجرت به غرب نتوانستند در حد و اندازهای که هنگام زیستن در ایران برخوردار بودند، ظاهر شوند؟ نویسندگانی از نسلهای مختلف که در ایران چهرههای شاخص داستان نویسی زمان خود بودند؛ یا نتوانستند کار تازهای ارائه کنند و یا اینکه کارهایی منتشر کردند که سطح بسیار ضعیفتری از نوشتههای پیشین آنها داشت. بیشک دور افتادن آنها از سرزمینی که زادگاه آنها و خاستگاه آنها (به لحاظ فرهنگی) بود نقش عمدهای در این زمینه بازی میکرد. اما چرا چنین اتفاقی برای بسیاری از نویسندگان غیر ایرانی که به کشوری با فرهنگی کاملا متفاوت از زادگاه خود مهاجرت کردند نیفتاد؟
بیگمان این مهم، ریشه در تعاملی دارد که نویسنده با فرهنگ کشور میزبان برقرار میکند. اغلب نویسندگان ایرانی از فرهنگ خود کنده شده و وارد کشوری با فرهنگ متفاوت شده بودند، اما بیتوجه به فرهنگ کشور میزبان کوشیدند آثاری به زبان فارسی و برخوردار از شخصیتها و مکانهای ایرانی بنویسند، جدا افتادن آنها از وطن باعث میشد بدون آنکه تجربه و تلقی درستی از تغییرات زمانه در میهن خود داشته باشند با اتکا به تجربههای پیشین آثاری بنویسند که از محتوا و زبانی کهنه برخوردار باشند.
شاید اگر آنها و بسیاری از نویسندگان نسلهای بعد که به خارج از ایران مهاجرت میکردند به جای این روش با آموختن زبان و آشنایی با فرهنگ کشور میزبان رویکرد دیگری در نوشتن اتخاذ میکردند، سرنوشتی متفاوت نیز در انتظارشان بود. اینهمان رویکردی است که به خلق آثاری تحت عنوان ادبیات بینا فرهنگی میانجامد.
نرجس خدایی در کتاب «ادبیات بینا فرهنگی (نویسندگان برون تبار در آلمان)» که به همت نشر علمی و فرهنگی به بازار آمده همین موضوع را از منظری پژوهشی مورد توجه قرار داده و مصادیق آن را در ادبیات معاصر آلمان مشخص و بررسی کرده است. آثار بینا فرهنگی، در تبادل فرهنگهای مختلف پدید آمده یا از عناصری وام گرفته که بیگانه هستند و سنتهای ادبیات بومی را پشت سر میگذارند. در دنیایی که تا این اندازه کوچک و در شکل مجازی اش عملا مرزها برداشته شده است، ارتباطات بینالمللی و بینا رسانهای از رشدی سریع و پرشتاب برخوردار بوده و پدیده مهاجرت نیز به مراتب پررنگتر از گذشته در سراسر جهان دیده میشود، پیدایش متونی که از آن به عنوان ادبیاتی بینا فرهنگی یاد میشود، به شکلی اجتناب ناپذیر رشد و گسترش پیدا کردهاند. از نیمه قرن بیستم به بعد، آثار ادبیات بینا فرهنگی رشد کمی و کیفی چشمگیری داشته که نمونه آن در این پروسه با نوشته شدن آثاری به زبان کشوری که نویسندگان به آنها مهاجرت کردهاند، باعث ایجاد این نوع ادبیات شده است.
این آثار از آن رو ادبیات بینا فرهنگی خوانده میشوند که توسط نویسندگان و یا هنرمندانی مهاجر که از فرهنگی متفاوت با کشور میزبان برخوردارند خلق میشوند. این جریان زمانی شکل پررنگتری به خود میگیرد که نویسندگانی برون تبار با برگزیدن زبان کشور میزبان و با استفاده از آن زبان به نوشتن آثارشان میپردازند، آثار آنها بازتاب دهنده تقابل ارزشهایی است که از دو فرهنگ متفاوت برخاستهاند. اما این دسته نویسندگان به شدت در معرض تفاوتها و تعارضهای فرهنگی قرار دارند، چرا که بادیدگاهی غیر بومی و حتی بیگانه به فرهنگ کشور میزبان مینگرند. از همین رو آثار آنها بخش قابل توجهی از مجموعه متون بینا فرهنگی را تشکیل میدهند. بدیهی است که میزان کیفیت این آثار با میزان مشارکت برون تباران، حاشیهنشینان و اقلیتهای قومی در گفتمان فرهنگی جامعه میزبان در ارتباط است.
به موازات تکوین و گسترش کمی و کیفی نویسندگان برون تبار صاحب نظران نقد ادبی، نخست با استفاده از عناوین متفاوتتر، چون ادبیات مهاجران و یا ادبیات مهاجرت آن را بررسی کردند و در نهایت در آستانه قرن بیست و یکم از عنوان ادبیات بینا فرهنگی استفاده کرد.ند البته این عنوان طیف معنایی گسترده و سیالی دارد و تنها در بخشی از آن آثار نویسندگان برون تبار را شامل میشود.
دکتر نرجس خدایی، استاد زبان و ادبیات آلمان و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، با رویکردی پژوهشی و آکادمیک به این حوزه در سالهای اخیر توجه داشته است. بخصوص در ادبیات آلمان که حوزه تخصص ایشان است. آلمان یکی از کشورهای مهاجرپذیر در دهههای اخیر بوده نویسندگان برون تباری از خاستگاههای فرهنگی بسیار متفاوتی به این کشور مهاجرت کرده و با نگاهی غیر بومی به فرهنگ کشور میزبان توجه داشتهاند، به تدریج این نوع آثار و نویسندگان آنها از چنان حضور جدی و پررنگی در ادبیات آلمان برخوردار شدهاند که منتقدان و صاحب نظران به عنوان جریانی غیر قابل چشمپوشی، ناگزیر از توجه به آن بودهاند. از اولین حوزههای فرهنگی بوده که به ادبیات بینا فرهنگی به شکلی آکادمیک توجه داشته است. از نویسندگان ترک تبار گرفته تا نویسندگان عرب و همچنین نویسندگانی که از کشورهای بلوک شرق .
با توجه به کم توجهی به این حوزه و نبود منابع کارآمد در زمینه شناخت ادبیات بینا فرهنگی و همچنین نقد ادبی با رویکرد بینا فرهنگی، کتاب حاضر اثری شایسته توجه محسوب میشود که راه را برای انجام پژوهشهای دیگر در این زمینه میگشاید. این کتاب از شش فصل و یک پیوست تشکیل شده است. عناوین فصول مختلف کتاب بدین قرار است: ادبیات بینا فرهنگی چیست؟، طرح تضادهای فرهنگی و اجتماعی، بازتاب تجربههای میان فرهنگی در گستره زبان، تکوین پدیدههای هیبریدی در فضاهای میان فرهنگی، تخیلزدایی از پدیده مهاجرت و جذب آثار برون تباران در ادبیات فاخر آلمان. در این شش فصل نویسنده با اشاره به چیستی ادبیات بینا فرهنگی، روند شکلگیری و جنبههای مختلف آن از لحاظ درونی و بیرونی مورد بررسی قرار گرفته و در این رهگذر نویسنده از ادبیات معاصر آلمان نمونههایی را برای شرح و تبیین مباحث کتاب مورد استفاده قرار داده است. پایان بخش کتاب نیز پیوستی است که به انتشار ترجمه گفتاری از فولکرس.دُر تحت عنوان ادبیات مهاجران آلمانی نویس اختصاص یافته است که تحلیلی کلی از چند و چون آثار این قسم نویسندگان در آلمان ارائه شده است.
اگر نرجس خدایی در این کتاب با استفاده و ارجاع به ادبیات آلمان، به طرح این نوع از ادبیات و جنبههای مختلف آن پرداخته، ناشی از تجربهای است که در این کشور از حضور مهاجرانی با طیفهای فرهنگی گوناگون و جریان پررنگی است که اجماع این آثار شکل گرفته و آن را به یکی از قابل بررسیترین مدلها در این زمینه بدل ساخته است که شکلهای مختلفی از نوع آثار را در آن میتوان مشاهده و ردیابی کرد.
به همین منظور وقتی نویسنده به سراغ بازگویی تاریخچه ادبیات بینا فرهنگی میپردازد، با تمرکز روی رخدادهای سیاسی و اجتماعی دهههای اخیر و سیاستهای مهاجرتی که منجر به ورود طیفهای مختلف به آلمان شده به شکل عینی به مخاطب نشان میدهد که چگونه باید ریشههای شکل گیری ادبیات بینا فرهنگی را از بین تعامل دوفرهنگ متفاوت که یکی بر دیگری تفوق دارد شناسایی و مورد تحلیل قرار دهد.
این شیوه عملا در کلیت کتاب رعایت شده، یعنی در نهایت اگر چه کتاب با توجه به تخصص نویسنده، به شرح جامع و کاملی از کم و کیف ادبیات بینا فرهنگی آلمان ، نویسندگانی که در آن بالیدهاند میپردازد، اما در عین حال به الگویی بدل میشود که راه کار بررسی و تحلیل ادبیات بینا فرهنگی را در حوزههای جغرافیایی و فرهنگی دیگر میآموزد.
با اتکاء به آنچه در این کتاب آمده میتوان به شیوهای علمی و تحلیلی دلایل ناکامی بسیاری از نویسندگان مهاجر ایرانی را بررسی و تحلیل کرد و یا به بررسی کم و کیف آثاری که نویسندگان افغان در ایران عرضه کردهاند پرداخت و...
خلاصه اینکه کتاب ادبیات بینا فرهنگی نوشته نرجس خدایی تحلیلی موردی از گفتمانی در ادبیات است که در سالهای اخیر رشد فراگیری بسیاری پیدا کرده و ضروت توجه جدی بدان احساس میشود، بنابراین مطالعه نه فقط برای علاقمندان ادبیات آلمان بلکه برای همه آنها که به مباحث ادبی نگاهی جدی تر دارند ضروری و مهم به نظر میرسد.