باید از نگاه مردمشناسی اجتماعی ببینیم کسانی که امام حسین (ع) را به شهادت رساندند، چه ساختار اجتماعی داشتند و این ساختار چگونه منجر به آن کنش در کربلا شد. چرا خشنترین روش معمول را نسبت به امام حسین (ع) و فرزندان و اصحابش بهکار گرفتند؟ جدا کردن سر و مثله کردن بدنها چرا توسط سپاه یزید انجام شد؟ معاویه هم چنین خشونتهایی داشته است. همین چیزی که امروز در قالب داعش هم مشاهده میکنیم. این رفتارها را میتوان ذیل مقوله «بازگشت به فرهنگ جاهلی» جای داد. همان چیزی که قرآن هم هشدار داده است که اگر پیامبر از دنیا برود شما به عقب برمیگردید؟ مشاهده میکنیم که حتی بدتر از جاهلیت در ماجرای کربلا اتفاق افتاد؛ یعنی ملاکهای اخلاقی و قبیلگی جاهلیت و مردانگی مرسوم را هم رعایت نکردند و حرمتها را شکستند. ما از طریق شناخت این ساختار به مصداق تعرف الاشیاء باضدادها، میتوانیم به بخشهایی از حکمت حرکت امام حسین (ع) هم پی ببریم. لشکر مقابل امام در کربلا از بعد مردمشناسی اجتماعی دارای ساختار خاصی داشته است. مغز لشکر بنیامیه است. بنیامیهای که از زمان خلیفه سوم (که خودش از بنیامیه بود)، قدرتمند شده است. در زمان معاویه هم سفیانیها کاملاً مسلط بر جهان اسلام میشوند. به اعتقاد ما این جریان سفیانی و اسلام اموی تا ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ادامه پیدا میکند. آثارش در داعش و حزب بعث قابل مشاهده است. البته امروز اهل سنت به شدت در حال جدایی از اسلام سفیانی و اموی است. در ساختار میانی لشکر یزید در کربلا، فرماندهانی که دیگران را تحریک به جنگ میکردند، اغلب از خوارج بودند. خوارجی که حکم تکفیر امام علی (ع) را صادر کرده بودند. خود معاویه هم حکم به لعن و سب امام علی (ع) کرده بود؛ به طوری که وقتی امام علی شهید شد مردم شام گفتند مگر آدم کافر نماز میخواند؟! شامیها به سمت مدینه حرکت میکردند که به امام حسن و امام حسین (ع) توهین کنند و دشنام دهند. لعن و تکفیر امام علی تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت. این جریان تکفیر امام علی توسط خوارج شروع شد و توسط بنیامیه بسط داده شد. درحالحاضر نظریه تکفیر شیعه را وهابیت و داعش پیگیری میکند و وهابیت دقیقاً ایدئولوژی بنیامیه است. البته در خود بدنه وهابیت عربستان شکاف ایجاد شده و محبان اهل بیت حضور دارند. میتوان گفت علمای مدینه بسیار تند هستند و حتی مکه هم آنچنان افراطی نیست.
خوارج کسانی بودند که سودای انتقام از امام علی (ع) به خاطر جنگ نهروان در سر داشتند و بعد از 30 سال بسیاری از کسانی که در لشکر یزید بودند فرزندان همان نهروانیان بودهاند. وقتی امام حسین در کربلا پرسید که چرا میخواهید مرا بکشید، پاسخ دادند که چون فرزند علی هستی. امام حسین (ع) اینجا بود که اشک ریخت. اما قشر پایین و پیادهنظام لشکر اشقیا در کربلا بیابانگردها بودند. کسانی که به اعرابی مشهورند و قرآن میگوید آنها پر از نفاق هستند. اینها منافع مالی و غارت و غنیمت برایشان مهم بود. بنیاسد نمونه آن است. خود بنیاسد امام حسین را شهید کردند؛ طوری که گفتهاند بیشترین سر را بنیاسد برای ابنزیاد بردهاند. اما بعد از سه روز همینها امام حسین را دفن کردند. البته در ماجرای دفن امام حسین جالب است که بیشتر، زنهای بنیاسد کمک کردند نه مردانی که به سمت کوفه رفتند. خوارج غارتگر نبودند، قاتل بودند اما قبایل اعرابی به دنبال غارت بودند و با وحشیگری جاهلی گوشواره و خلخال را از زنان و دختران میکندند. یکی از وجوه مشترک لشکر مقابل امام حسین (ع) پانعربیسم بود. پان عربیسمی که از زمان خلیفه دوم به تدریج نزج گرفت و معاویه هم به آن رسمیت بخشیده بود. وقتی بنیامیه حاکم شد در ایران نهضتهای شعوبیه در مقابل عربیگرایی به پا خواست. شعوبیه یعنی «مردمی». در فارس زیاد ابن ابیه و بعد پسرش ابن زیاد حاکم بود و سیاستهای بنیامیه را پیش میبرد. در مقابل این تفکر، ایرانیها یک دین جهانی و بدون قومیتگرایی عربی را مطرح میکردند. این جریان در شکلگیری حکومت بنیعباس مؤثر بود و پایتخت از شام به «بغداد» (که خودش یک کلمه فارسی به معنای خداداد است: بغ یعنی خدا، به علاوه داد) منتقل شد. حتی به نوعی خونخواهی امام حسین منشأ شکلگیری بنیعباس شد. تا جاییکه گفتهاند فرزندان و نوادگان حضرت عباس (ع) در بدنه بنیعباس حضور داشتند. امروز داعش و وهابیت داعیهدار نوعی پانعربیسم مذهبی هستند که ابن تیمیه شالوده فکری آن را بنا نهاده است. ابن تیمیه و ابن خلدون و عدهای دیگر در مقابل نهضت امام حسین موضع گرفتهاند و آن را بیهوده دانستهاند و گفتهاند اگر میدانسته که کشته میشود پس چرا قیام کرد. البته همانطور که گفتیم بسیاری از اهل سنت از این تفکر بریدهاند و به اهل بیت روی آوردهاند. کار وهابیت اجتهاد در مقابل نص است و عقل خاص خودش را محور قرار میدهد. بخش دیگری از لشکر یزید، خود شیعیان بودند که از ترس به لشکر پیوسته بودند. زیرا به آنها گفته بودند که هر کس با ما نیست بر ماست. این گروه در کربلا سیاهی لشکر بودند یا نمیجنگیدند یا ادا و اطوار جنگ را در میآوردند. بیشتر خوارج و بنیامیه و اعرابیها میجنگیدند. البته عمر سعد هم به وعده حکومت خام شده بود و در لشکر قرار داشت. او آقازادهای بود که نان پدرش را میخورد و پدرش به واسطه خوش خدمتی به بنیامیه جایگاه خوبی داشت. عمر سعد بدبخت که سنش از ابن زیاد بالاتر هم بود باید برای آیندهاش نوکری ابن زیاد را میکرد. جالب است که این ساختار بعد از شهادت امام حسین بلافاصله فروپاشیده میشود و زمزمهای در لشکر یزید با این مضمون شکل میگیرد که «و ما لی والحسین؟»؛ یعنی ما را با حسین چهکار؟! البته امام حسین (ع) گفته بود که هر کس صدای ناله و استغاثه مرا بشنود و مرا کمک نکند محال است که عاقبت به خیر شود و بنابراین همه آن سیاهی لشکرها هم در کربلا شریک هستند. لذا از کربلا روضهخوانی برای امام حسین در سپاه یزید شکل گرفت و عذاب روحی گرفتند تا اینکه این ولوله به کوفه رسید و کوفه لحظهای آرام نگرفت تا جاییکه همانهایی که امام حسین را به شهادت رساندند نهضت توابین را شکل دادند و حدود چهارهزار نفر در جنگ کشته شدند. حتی لشکر مختار هم از همین گروه تشکیل شده بود اما ایرانیها و موالیها و بردههای کوفه هم پیوسته بودند و اولین بار انتقامگیری از دشمنان اهل بیت را شروع کردند.
یادداشت
دکتر ابراهیم فیاض
دانشیار دانشگاه تهران