تنشهاي پيچيده موجود در خاورميانه نتيجه فوري و نگرانكننده واقعه ١١ سپتامبر است. پس از حملات مزبور به واشنگتن و نيويورك، دولت جورج دبليو بوش به تكاپو افتاد تا به عمر رژيم طالبان در افغانستان پايان دهد و جنبش القاعده را نير نابود سازد. استفاده از اعضاي سيا، بهكارگيري نيروهاي مخصوص و جنگسالاران ائتلاف شمال، به همراه نيروي زميني و بمبارانهاي شديد، پيروزي ظاهري را در عرض سه ماه براي امريكا به ارمغان آورد.
اين دستاوردها بوش را قادر ساخت تا در ماه ژوئن در «سخنراني وضعيت كشور»، پيروزي بر دشمنان تروريست را جشن بگيرد. اما چيزي كه باعث تعجب بسياري، به خصوص در بيرون از ايالات متحده شد، اين بود كه رييسجمهور از اين مقدار بسيار فراتر رفت. وي عنوان جنگ عليه ترور را به طالبان و القاعده محدود نكرد و آن را به دامنه وسيعتري از دشمنان، تحت عنوان «محور شرارت» گسترش داد. در نظر بوش، اين اصطلاح، گروهي از كشورهاي حامي تروريسم را در بر ميگرفت كه سعي داشتند، سلاحهاي كشتار جمعي خود را گسترش دهند. عراق، ايران و كره شمالي، اعضاي اصلي اين گروه بودند، و دولتهاي ليبي، سوريه و كوبا شاخه فرعي اين گروه را تشكيل ميدادند. در ژوئن همان سال، بوش در آكادمي نظامي «وست پوينت» سخنراني كرد و اعلام كرد كه ايالات متحده حق دارد در برابر اين تهديدات از اقدامات پيشگيرانه استفاده كند. در مارس ٢٠٠٣، دوران زمامداري صدام حسين در بغداد به پايان رسيد. در سال ٢٠١١ پس از به قدرت رسيدن جانشين جورج بوش، همين اتفاق در ليبي و براي معمر قذافي افتاد. در حال حاضر، كره شمالي در كانون توجه امريكا قرار دارد. لفاظيهاي دونالد ترامپ و بدگماني كره شمالي به ايالات متحده، نگرانيهاي زيادي را برانگيخته است. در ميان اين ماجراهاي تكراري، ايران در حال دور ماندن از نظرهاست. قدرت و نفوذ ايران، در اين دوره بسيار افزايش يافته و حالا نيز در حال افزايش است.
نكته مهم اين است كه روابط تهران- واشنگتن براي دهههاي طولاني دچار تنش بوده است. مشكل دو كشور به پيش از ١١ سپتامبر بازميگردد. كودتا عليه محمد مصدق در سال ١٩٥٣، حمايت از رژيم شاه به مدت چند دهه و خيزشهاي متعدد دهه ١٩٧٠ كه عاقبت منجر به پيروزي انقلاب ايران در سال ١٩٧٩ شد، بخشي از اين مشكلات هستند.
در دوران جنگ سرد و در گرماگرم رقابت فشرده با شوروي، واشنگتن به شاه به عنوان متحدي مهم و جايگزينناپذير مينگريست كه سقوط ناگهاني او يك ضربه ژئوپولتيك سخت به شمار ميرفت. اتفاق ديگري كه بعد از انقلاب افتاد و باعث شد اين ضربه را سختتر جلوه دهد، گروگانگيري بود. جوانان انقلابي، ٥٢ ديپلمات امريكايي و خانوادههاي آنها را به مدت ٤٤٤ روز در تهران بازداشت كردند.
شكست امريكا در حل يك مناقشه مهم امنيتي، ميراث تلخي برجا نهاد و همين موجب شد تا توافق اتمي با ايران كه در دور دوم رياستجمهوري اوباما به دست آمد، بسيار مهم جلوه كند. اين توافق كمك كرد تا از يك رويارويي خطرناك بر سر بلندپروازيهاي هستهاي ايران جلوگيري به عمل آيد. با اين وجود، هنوز چيزي حل و فصل نشده است. اكنون واشنگتن و ترامپ، بيشترين توجه امنيتي خود را بر كره شمالي متمركز كردهاند. اما با اين حال ايران، همچنان بهعنوان يك منبع پراهميت در چشماندازها باقي مانده است. ضمن اينكه تحولات اخير ميتواند موجب افروختن يك بحران سريع و ناگهاني شود.
زماني براي رهبري
در اينجا دو عامل كوتاهمدت و بلندمدت وجود دارد. آثار و مرده ريگ فروپاشي رژيم صدام حسين در سال ٢٠٠٣، يكي از اين عوامل درازمدت به حساب ميآيد. دستگاه رهبري امريكا در آن زمان اطمينان داشت كه عمليات در عراق، موجب مهار جاهطلبيهاي منطقهاي ايران خواهد شد. استدلال آنها اين بود كه نقش قاطع امريكا در عراق، افغانستان و كشورهاي خليج [فارس] كه با حضور ناوگان پنجم نيروي دريايي امريكا در منطقه و درياي عرب تقويت ميشد، بهشدت تهران را محدود خواهد كرد. بعدها روشن شد كه اين محاسبات، همانند ساير محاسباتي كه به حمله و اشغال عراق انجاميد، از بيخ و بن نادرست بود. در مورد ايران تقريبا عكس آن اتفاق افتاد و قدرت منطقهاي تهران در سراسر منطقه رو به افزايش نهاد. اكنون نفوذ سياسي ايران در عراق چشمگير است و دولت حاكم بر بغداد، براي حفظ امنيت خود به نيروهاي شيعه مرتبط با ايران، اتكاي فراواني دارد. رژيم اسد نيز كه امروز در قياس با گذشته از امنيت بيشتري برخوردار است، وابسته به حمايت مستقيم نظامي ايران و حمايت غيرمستقيم اين كشور، از طريق حزبالله است. به تازگي، اسراييل ادعا كرده كه ايران در حال ساخت كارخانههاي موشكسازي در سوريه و لبنان است. (ادعايي كه هيچ گونه مدرك مستدلي براي آن وجود ندارد)
بر طبق گزارش صداي امريكا، در جاي ديگر در منطقه خاورميانه، حماس بار ديگر در حال دريافت كمك از ايران است. در دهه گذشته و در شرق، نفوذ ايران در بخشهاي غربي و شمال غربي افغانستان، به طور مرتب افزايش يافته است. با اين حال، ايران پس از به قدرت رسيدن حسن روحاني، در روابط خود با ايالات متحده، به خصوص در موضوع توافق اتمي، راه احتياط را در پيش گرفته است. «مارك فيتزپاتريك»، از موسسه بينالمللي مطالعات استراتژيك، اين مساله را تحليل كرد. وي گفت: «بسيار مناسب بود كه خانم «نيكي هيلي»، سفير امريكا در سازمان ملل متحد، در سفر ٢٣ آگوست خود به دفتر آژانس بينالمللي انرژي اتمي واقع در وين، موافقتنامه محكم هستهاي با ايران، كه در سال ٢٠١٥ به دست آمد را مورد تشويق قرار ميداد. در اين صورت، مقامات آژانس به او ميگفتند كه آنها اجازه دارند از هر نقطهاي در ايران بازديد نمايند. هر چند بايد گفت كه هيچ خبر تازهاي نيست كه امريكا از ديپلماتهاي خود در وين كه هر روزه با مقامات آژانس ديدار ميكنند، دريافت نكند. اين ديپلماتها تازگيها، ميزبان سفير در محل آژانس بينالمللي انرژي اتمي نبودند. ديدارهاي سطح بالا، براي انتقال پيامهاي مهم به خانه موثرند.»
به نظر ميرسد، دولت ترامپ تمايل زيادي دارد تا ايران، توافق اتمي را زير پا گذارد، اما همان طور كه فيتز پاتريك گزارش ميكند، ايران در حال حاضر دست به چنين اقدامي نخواهد زد.
در اين ميان، جنگ نيابتي ميان ايران و عربستان سعودي در يمن، همچنان تلفات انساني زيادي برجا ميگذارد. شاهزادگان سعودي در رياض، به سهم خود، نگران رشد به اصطلاح «هلال شيعي» تحت نفوذ ايران، از طريق لبنان، سوريه، عراق و ايران هستند كه از مديترانه تا اقيانوس هند را دربر ميگيرد. علاوه بر آن، سعوديها شاهدند كه ايران نقش خود در جنگ عليه داعش و ديگر گروههاي تندروي سني در سوريه و عراق را افزايش ميدهد. (هلال شيعي، بهانه جديدي است كه عربستان و برخي متحدان آن در منطقه براي پيشبرد پروژه ايرانهراسي جديد خود مطرح ميكنند)
حضور يك رژيم غيرقابل پيشبيني در واشنگتن، اين اوضاع نابسامان را خطرناكتر كرده است. ترامپ مدت زيادي است كه باور دارد ايران خطر واقعي در خاورميانه است. ديدگاهي كه نتانياهو نيز بهشدت از آن پشتيباني ميكند. اكنون نزديكترين مشاوران امنيتي ترامپ، ژنرالهاي بازنشستهاي هستند كه بيش از ديپلماسي، در جنگ صاحب تجربه هستند.
متحدان اروپايي امريكا، به ويژه آلمان و بريتانيا، ميتوانند در اين مورد نقش مهم و بازدارندهاي ايفا كنند. اما مشكل اين است كه در عمل، سياست آلمان تحت تاثير انتخابات ٢٤ سپتامبر قرار دارد. بريتانيا نيز درگير مساله خروج از اتحاديه اروپايي است و نميتوان از بوريس جانسون، وزير خارجه آن كشور، انتظار زيادي داشت. اكنون براي دوري از يك بحران ناگهاني، به تهران و رياستجمهوري محتاط و ماهر، بيش از هرجاي ديگري اميد ميرود. البته سياست خارجي ايران بهطور كامل در اختيار رييسجمهور نيست و همچنان در دست شخصيتهاي روحاني قرار دارد. اما حسن روحاني، محمود احمدينژاد نيست. ايران تحت رياستجمهوري روحاني، فرصتي براي ديپلماسي عاقلانه است، كه نبايد آن را از دست داد.
منبع: سايت اوپن دموكراسي