با رویکارآمدن سلمان بن عبدالعزیز دوران تازهای در حاکمیت عربستان آغاز شد که نماد بیرونی آن یک استراتژی «تهاجمی» در سطح منطقه بود. عربستان برای مقابله با نفوذ ایران و قدرتگرفتن حوثیها بهبهانه احیای قدرت «عبد ربه منصور هادی»، رئیسجمهور مستعفی این کشور، وارد جنگی تمامعیار با یمن شد که پس از دوسالونیم هنوز نتوانسته است به اهداف موردنظر خود برسد. در این مدت همواره بر ناکامیهای ارتش سعودی و متحدان عربش افزوده شده و بهدلیل کشتار بیپروای غیرنظامیان بهویژه کودکان و زنان در معرض انتقادهای تند محافل بینالمللی قرار گرفت، تا جایی که چند روز گذشته مقامات سازمان ملل درخواست درج دوباره نام عربستان در «فهرست سیاه» این سازمان را مطرح کردند. عربستان هنوز جنگ یمن را به سرانجامی نرسانده جبهه تازهای را در نزاعی دیپلماتیک و بیپایه (البته به تحریک آمریکا) با دولت کوچک قطر در همسایگیاش گشود؛ بیآنکه در این جبهه نیز موفقیتی تضمینشده پیشِرو داشته باشد. قطریها با داشتن ارتباطاتی گسترده در سطح جهانی و ثروتهای کلان نفتی و گازی، موفق شدند در برابر بهگفته خودشان «دیکته» عربستان، ایستادگی بهخرج داده و ناتوانی سیاستهای پدرسالارانه و منطقهای عربستان را بهصورتی خفتبار به نمایش بگذارند.
موج دستگیریهای اخیر در عربستان از بین روحانیون یا افرادی صورت میگیرد که تمایل به اخوانالمسلمین و قطر دارند و دستکم انتظار میکشند عربستان دست از این نزاع برداشته و راه برادری و اخوت را با این همسایه کوچک خود در پیش گیرد. بازداشت روحانیونی مانند شیخ سلمان العوده، عوض القرنی، فرحان المالکی و بیش از 15 نفر از طرفداران اخوانالمسلمین همه بهدنبال نزاع عربستان با قطر صورت میگیرد و نشاندهنده بازتاب بحران با قطر در داخل جامعه عربستان است. فراموش نکنیم که اخوانالمسلمین از دیرباز حضوری پررنگ در عربستان سعودی داشته است و این کشور بهدلیل اختلافاتی که روزگاری با جمال عبدالناصر داشت، به اخوانیها از جمله سیدمحمد قطب پناه داد. از همان زمان بخشی از روحانیت عربستان و بهویژه گروههای روشنفکری این کشور تحتتأثیر افکار اخوان قرار گرفتند. اسامه بنلادن یکی از جوانان سعودی بود که نخستین آموزههای خود را از دست یک معلم اخوانی گرفت.
از این بحرانهای خارجی و بازتاب داخلی آن که بگذریم، محمدبن سلمان مانند اجدادش با دو بحران دیگر دست به گریبان است. یکی روند شکستخورده اصلاحات در این کشور که از زمان فهد و عبدالله شروع شده و هربار نیمهکاره رها میشد. پشتوانه این جریان گروه کثیری از تکنوکراتها، فعالان اجتماعی و سیاسی و مدافعان حقوق بشر و انسانهای تحولخواهی هستند که برای انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی گسترده در عربستان فشار میآورند. این گروهها هربار که شرایط اقتضا کند، با ارسال پیامها و برگزاری تجمعات در داخل یا خارج از کشور خواستههای به زمینمانده خود را از نو مطالبه میکنند. در چنین بحبوحهای است که بعضی شخصیتهای معترض سعودی از مردم دعوت میکنند جمعه در یک اعتراض جمعی شرکت کنند. دشمن داخلی مهم دیگر که همیشه در تاریخ عربستان حاضر و آماده بوده، بنیادگرایان سنتی هستند. همانهایی که در چهره شیوخ سلفی خود را نشان میدهند و هربار حاکمیت سعودی قصد انجام اصلاحاتی داشته باشد یا خواسته دست به نوآوری جدیدی بزند، آنها سر بلند کرده و با تکفیرهای خود دستوپای حاکمان را بهقولی در پوست گردو گذاشتهاند. چشمانداز 2030 محمدبن سلمان که دورنمای انجام اصلاحاتی اقتصادی و اجتماعی را نوید میدهد، خاری در چشم همین طیفهاست. همه اینها در حالی است که بهدلیل کاهش بهای نفت و آینده تاریک این صنعت در کل خاورمیانه، مقامات سعودی مجبورند سیاستهای ریاضتی جدیدی را در کشور به اجرا در آورند. مجموع اینها عرصه را بر تصمیمسازان سعودی دشوار و دشوارتر خواهد کرد. به نظر میرسد پادشاهی سعودی باید هرچه زودتر به بحرانهای خارجی خاتمه داده تا بتواند فرصتی برای پرداختن به مشکلات داخلی خودش فراهم کند؛ در غیر این صورت فشار ناشی از بحرانهای خارجی ممکن است اینبار متن جامعه خفته سعودی را از خوابی گران بیدار کرده و به جوششهایی وا دارد که خوشایند حاکمان این کشور نباشد.