«تاریخ کهن قلندریه»؛ احمد تارگون کارا مصطفی؛ ترجمه‌ی مرضیه سلیمانی؛ فرهنگ معاصر دوستان ناهنجار خداوند

دکتر علی غزالی ‌فر*،   3960620213 ۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار

آشناشدن با قلندریه صرفا اطلاع از یک جریان تاریخی نیست که آغاز و پایان مشخصی داشت، بلکه در واقع فهمیدن یکی از ابعاد، رویکردها و امکانات زندگی بشری است.

دوستان ناهنجار خداوند

«تاریخ کهن قلندریه»
نویسنده: احمد تارگون کارا مصطفی
مترجم: مرضیه سلیمانی
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول 1396
272 صفحه، 20 هزارتومان
 

*****

در سال 658 هجری قمری، گروهی از قلندران در سوریه به حضور هلاگوخان رسیدند. این حاکم مغول برای قلع و قمع مخالفان به آنجا رفته بود. او می‌خواست درباره این افراد بیشتر بداند. از وزیرش پرسید اینان کیستند؟ وزیر گفت که آنها اضافات و زوائد جهان هستند. خان مغول تکلیفش را فهمید. اندکی بعد همه آنان را از دم تیغ گذراندند و به دیار عدم فرستادند. آن وزیر، دانشمند و عالم بزرگ، خواجه نصیرالدین طوسی (597-672)، بود.

اما آن اضافات و زوائد جهان، کم نبودند و کم نبودند کسانی که طور دیگری در مورد آنها سخن می‌گفتند. مولانا (604-672)، معاصر خواجه نصیرالدین طوسی، با آنان همدلی داشت و برای بزرگان‌شان احترام قائل بود. یک روز که آرایشگرش می‌خواست ریش او را کوتاه کند، از او پرسید چه کند و چقدر کوتاه کند. مولانا گفت زیاد کوتاه کن؛ در حدی که میان مرد و زن فرقی باشد. بعد افزود من به قلندران رشک می‌برم که ریش خود را کامل می‌تراشند.

این دو برخورد متفاوت از دو شخصیت بزرگ معاصر، تا امروز هم ادامه داشته و حتی بین محققان نیز وجود دارد و نشان می‌دهد که جریان قلندریه چقدر پیچیده است. این پیچیدگی، شناخت آن را دشوار می‌سازد. به علاوه، منابع موثق در این زمینه زیاد نیست؛ زیرا خود قلندران به دلیل سرشت فعالیت‌شان به نوشتن درباره خود چندان اهمیتی نمی‌دادند و اغلب کسانی که در مورد آنان نوشته‌اند به دلیل خصومتی که نسبت به آنان داشتند، منصفانه گزارش نداده‌اند و تصویری یک‌طرفه از آنان ترسیم کرده‌اند. لذا مباحث مربوط به جریان قلندریه را باید بیشتر در لابه‌لای دیگر آثار جستجو کرد؛ آثاری که بسیاری از آن‌ها نسخه خطی است و دسترسی به آن‌ها مشکلات خاص خودش را دارد.

همین امر پژوهش را بسیار طاقت‌فرسا می‌سازد و باعث شده کمتر کسی تن به چنین کاری دهد. از این روی پژوهش‌های آکادمیک در مورد این جریان اسلامی به هیچ وجه در خور اهمیت و گستردگی آن نیست. اما برخی از تحقیقات قابل ستایش است. اثر دکتر احمد تارگون کارا مصطفی این‌گونه است. کتاب عالمانه او اگرچه کاملا مستند، موثق و حاصل سال‌ها تحقیقات جدی در این زمینه است، اما در عین حال بسیار شیرین و بدون پیچیدگی نوشته شده است.

ترجمه تحت اللفظی عنوان کتاب "دوستان ناهنجار خداوند" است، اما چون برای خواننده ایرانی خالی از ابهام نیست، مترجم عنوان گویاتری برای آن برگزیده است. همچنان که مقدمه بلند و عالمانه‌ای در باب کتاب و موضوع آن نگاشته‌ که مقدمه خوبی برای ورود به مطالب اصلی است.

مباحث این کتاب را، که در هشت فصل سامان یافته است، می‌توان به دو نوع کلی تقسیم کرد: تاریخ و نظریات. نویسنده، هم به تاریخ شکل‌گیری و گسترش این جریان می‌پردازد و هم افکار و باورهای قلندران را بررسی می‌کند. هر دو نیز برای یک هدف واحد مورد توجه هستند: شناخت درست قلندریه.

آنچه که در اینجا از آن به عنوان قلندریه نام برده می‌شود، جریان جدید و متمایزی از درویشی‌گری است که در اوائل قرن هفتم هجری توسط شخصیت‌های شناخته‌شده‌ای پایه‌گذاری شد. لذا طبیعی است که پیشینه فکری و تاریخی داشته باشد. نویسنده نیز بحث خود را با این پیشینه آغاز می‌کند. زاهدان و صوفیان پدران نظری و عملی قلندران هستند. قلندریه در واقع فرزند ناخلف و ناراضی تصوف بود و از دل آن سر برکشید.  یکی از علل شکل‌گیری آن، نارضایتی برخی از دراویش بزرگ نسبت به محافظه‌کاری، مسامحه، آسان‌گیری و اجتماعی‌شدن تصوف بود. صوفی‌گری که خود یک جریان انقلابی، زاهدانه و جامعه‌ستیز بود، در طول تاریخ به تدریج نرم و منعطف شد و با جامعه و حکومت سازگار شد و این امر ناخشنودی و اعتراض برخی از دل‌بستگان را در پی داشت، به‌ویژه سه نفر.

سه شخصیت اصلی آغازگر این جریان بودند؛ سه درویش بزرگ که پدران و بنیان‌گذاران این جریان خاص بودند؛ جمال‌الدین ساوی، قطب‌الدین حیدر و عثمان بابا. هر سه ایرانی بودند. آری، ایرانیان سرچشمه اصلی این جریان عجیب و ناهنجار بودند. این سه ایرانی به ترتیب سه فرقه را شکل دادند: قلندریه، حیدریه و ابدال روم. این فرقه‌ها در ایران و شرق و غرب آن گسترش یافتند و بعدها فرقه‌های جدیدی نیز از دل آن‌ها پدید آمد. نویسنده هم زندگانی آن سه پایه‌گذار را توضیح می‌دهد و هم سرگذشت فرقه‌ها را در ایران، هند، خاورمیانه عربی و آسیای صغیر.

همچنین فصل کاملی را به ماجرای قلندریه در امپراطوری عثمانی اختصاص می‌دهد. البته او در این بخش فقط یک دوره زمانی خاص (اواخر قرن نهم تا اوائل قرن دهم هجری) را بررسی می‌کند؛ زیرا در این زمان اوج رونق قلندریه را در امپراطوری عثمانی می‌بینیم، به حدی که علاوه بر سه فرقه اصلی، فرقه‌های جدیدی نیز به‌وجود می‌آید که مهمترین آن‌ها عبارتند از: جامی‌ها، بکتاشی‌ها و شمس‌تبریزی‌ها.

قلندران به عنوان یک گروه مشخص و متمایز ویژگی‌های خاص خودشان را داشتند. آن ویژگی‌ها را می‌توان در دو کلمه خلاصه کرد: زهد و اباحی‌گری. از جهت زهد به پوشش حداقلی و پوشیدن بدترین و خشن‌ترین و مندرس‌ترین لباس‌ها بسنده می‌کردند. حتی گاهی تنها لباس‌شان چند برگ درخت بود که با آن فقط عورت خود را می‌پوشاندند. البته بعدها تن‌پوش خاصی پیدا کردند و هر فرقه‌ای لباس ژنده خاصی داشت؛ البته اگر بتوان آن را لباس نامید.

خوراک آنان هم چیزهای ساده و حداقلی مثل گیاهان خودرو بود. موهای سر، ابرو، ریش و سبیل خود را کامل می‌تراشیدند و آن را "چهار ضرب" می‌نامیدند. بدن خود را می‌خراشیدند و زخمی می‌کردند. خود را به ریاضت‌های سختی وادار می‌ساختند. بیکار، خانه به دوش، آواره، پابرهنه، ژنده و ژولیده بودند و ازدواج نمی‌کردند. اباحی‌گری آنها هم، به‌طور کلی، زیر پا گذاشتن علنی آداب و رسوم جامعه بود. آنان جامعه، نهادها و قوانین آن را مانع بزرگ و اصلی رسیدن به خداوند می‌دانستند، اما از جامعه نمی‌گریختند و راه انزوا را در پیش نمی‌گرفتند، بلکه به قلب جامعه می‌زدند و با رفتارهای هنجارشکن و قانون‌ستیز خود، سعی در ابطال آن داشتند. رفتارهای آنان به‌قدری ناهنجار بود که حتی گاهی در ملأ عام کنش‌های جنسی را علنا انجام می‌دادند. با اینکه خواهان وصل به خداوند بودند، اما به آداب شرعی هم چندان پایبند نبودند. مواد روان‌گردان و توهم‌زا، همچون حشیش و برگ شاهدانه، مصرف می‌کردند. برخی افراد کشف حشیش را به بزرگان قلندریه نسبت می‌دهند. آری، برخی افراد قید مزایای مادی را می‌زنند و با هنجارهای جامعه می‌ستیزند و عیش و لذت و خوشی را در امور نامتعارف و ناهنجار پی می‌گیرند. از آنجایی که جامعه در همه زمینه‌ها هنجارهای مشخصی دارد، آنان نیز در همه موارد ناهنجار می‌شوند؛ پوشاک، خوراک، مدل مو، گفتار، روابط انسانی، مسکن، شغل.

زهد شدید و اباحه‌گری آنارشیستی قلندران کاملا در ارتباط با هم بود. آنان نه چیزی داشتند که از دست بدهند و نه چیزی می‌خواستند که به‌دست  بیاورند. لذا در مبارزه با جامعه ترس و دلهره‌ای نداشتند؛ زیرا جامعه نمی‌توانست با آنان کاری کند. اگر می‌خواستند قلندران را بدنام کنند، آنان پیشاپیش خود را رسوا ساخته بودند. اگر می‌خواستند آنها را تأدیب کنند، پیشاپیش ده‌ها برابر ریاضت کشیده بودند. اگر می‌خواستند آنان را بکشند، ترسی نداشتند و آرزوی آنان همین بود. البته جریان‌های گوناگون قلندریه علی‌رغم داشتن اشتراکات، وجوه تمایز مهمی نیز داشتند و همین امر سبب شده که کارا مصطفی بخش‌هایی را به هر جریان اصلی و مشخصات ویژه‌اش اختصاص دهد.

کتاب با تصاویر جالبی از قلندران به پایان می‌رسد. بیشتر تصاویر، نقاشی سیاحان اروپایی است که در سفرهای خود در قلمرو مناطق اسلامی از قلندران رسم کرده‌اند. اگرچه متن کتاب تصویر بهتری از آنان در ذهن خواننده نقش می‌کند.

در پایان، نکته مهمی را باید خاطرنشان ساخت. آشناشدن با قلندریه صرفا اطلاع از یک جریان تاریخی نیست که آغاز و پایان مشخصی داشت، بلکه در واقع فهمیدن یکی از ابعاد، رویکردها و امکانات زندگی بشری است. قلندری‌گری یک سبک زندگی و یکی از گزینه‌های همیشه مطرح در حیات آدمیان است. این شیوه زندگی هنگامی رواج پیدا می‌کند که نهادها و رسوم جامعه خشک و منجمد می‌شوند و با آرمان‌های فردی بیشترین ناسازگاری را پیدا می‌کنند. امروزه نیز چنین وضعیتی کم و بیش قابل مشاهده است. رفتارهایی که در میان بسیاری از نوجوانان دیده می‌شود، رگه‌هایی از قلندری‌گری را در خود دارد که در آینده تشدید خواهد شد. لذا آشناشدن با قلندریه، درک و فهم بهتر وضع موجود نیز به‌شمار می‌آید.

*دکترای فلسفه