نظر منتشر شده
۷۶
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 22012
پاسخهایی به قران ستیزان
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۲۷
اشاره: انتشار متن مصاحبه‌ای از دکتر عبدالکریم سروش به نقل از سایت رسمی ایشان درمورد بشری و خطاپذیر بودن قرآن، انتقادات فراوان اندیشمندان و محققان را برانگیخته است. دکتر سروش درمصاحبه خود به زبان ساده و به دور از پیچیدگی‌های کلامی، غایت نظریات خود در مورد قرآن کریم را که پیش از این درکتاب بسط تجربه نبوی بدان پرداخته بودند را تشریح کرده بودند.وی در این مصاحبه گفته بود: "1-بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد.  به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.  پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. پیامبر، مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند. شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. 2- از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما برخی مفسران فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است. من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است".متن مصاحبه دکتر سروش با نشریه ZemZem
در بخش اول پاسخ‌های منتقدان، نوشته انتقادی بهاءالدين خرمشاهي، قرآن‌پژوه و مترجم قرآن در مورد این نظریات را به نقل از خبرگزاری فارس از نظر خواهید گذارند.  در بخش دوم، "الف" متن کامل و تصحیح شده یادداشت دکتر عبدالله نصری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، که طی روزهای گذشته خلاصه‌ای از آن منتشر شده بود را منتشر خواهد کرد. دکتر نصری برای پاسخگویی به پاسخ احتمالی دکتر سروش به یادداشت خود از طریق الف اعلام آمادگی کرده اند. الف آماده است یادداشت‌های اندیشمندان در این مورد و پاسخ‌های احتمالی دکتر سروش به نقدهای مطروحه را منتشر کند. ***   "پاسخ‌هایی به قرآن ستیزان*" بهاءالدین خرمشاهی

1) مراد از قرآن‌ستيزان تجدد‌گرايان غرب‌گراي تأويل‌كننده قرآن در عصر جديد است. اينان چون از حد تأويل مجاز فراتر رفته و حقانيت و وحيانيت قرآن كريم و به همراه آن صحت نبوت پيامبر اسلام (ص) را زير سوال برده، بلكه تا حد انكار اين دو عقيده ضروري اسلامي پيش رفته‌اند، ناگزير تعبير و نامي مناسب‌تر از «قرآن‌ستيزان» براي آنان در فرصت كوتاه و مجال اندك‌ حاضر نداريم.

2) اين تجددگرايان كه خود يا ديگران آنان را اصلاح‌گر ديني مي‌شمارند به جاي دفع شبهات يا رفع خرافات كه در پيرامون و حوزه هر ديني خواه و ناخواه پديد مي‌آيد، اساس و اصول اعتقادي اسلامي را تحت عنوان نقد ادبي/ زبانشناسانه و روانشناسانه و جامعه‌شناسانه به كلي خدشه‌دار ساخته‌اند. در اينجا طبعاً پاسخ‌هاي كوتاه مطرح مي‌گردد، پاسخ‌هاي مفصل‌تر را به مقالاتي كه تحت عنوان «تحليل‌ناپذيري وحي» و «اجتهاد در مقابل نص» هر دو در كتاب «فرصت سبز حيات» (چاپ نشر قطره، 1379) نيز كتابي كه با عنوان همين مقاله در دست تحرير و تكميل است احاله مي‌دهيم.

3) تأويل به تصريح خداوند در قرآن كريم (صريح‌تر از همه در آيه هفتم سوره آل‌عمران)، نه فقط روا بلكه در مواردي از آيات متشابهات واجب است. تعداد اين گونه آيات به برآورد شادروان آيت‌الله محمدهادي معرفت در كتاب «التمهيد» او در حدود 200 مورد است. اما تأويل تجديد‌گرايان نه اين آيات بلكه حقيقت و حقانيت و وحيانيت كل قرآن را به نحوي غيرمجاز و خارق اجماع و اعتقاد بيش از 2 ميليارد مسلمان (در حدود يك ميليارد از مسلمانان در طي 14 قرن تاريخ اسلام و بيش از يك ميليارد در جهان معاصر) انكار مي‌كند، كه خواهيم ديد.

1/4) سرسلسله اين تجديد‌گرايان بي‌محابا سرسيد احمدخان هندي (1817 - 1898م) است كه تفسير ناتمامي هم بر قرآن كريم نوشته است. او معتقد بود «نبوت يك ملكه طبيعي خاص، نظير ساير قواي بشري است كه به هنگام اقتضاي وقت و محيط شكوفا مي‌‌شود، چنانكه ميوه و گل درختان به موقع خويش مي‌شكفند و مي‌رسند... به نظر او پيامبر(ص) وحي را مستقيماً از خداوند دريافت مي‌كند. جبرئيل في‌الواقع جلوه مجازي و كنايي قوه يا ملكه پيامبري است. به نظر او وحي چيزي نيست كه از بيرون به پيامبر برسد، بلكه همانا فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل قدسي بشري اوست... سيد احمد‌خان براي تأييد اين نظريه، به اين واقعيت كه قرآن نه يكباره بلكه به تدريج و تنجيم و اقتضاي موقعيت بر پيامبر (ص) نازل شده استناد مي‌كرد. وي معتقد بود كه قوه نبوت بدون استثنا و تبعيض در همه انسانها هست، اگرچه ممكن است درجاتش فرق داشته باشد...» (تفسير و تفاسير جديد، نوشته بهاءالدين خرمشاهي، 1364، ص 60). «سرسيد احمد‌خان مدافع اين نظر بود كه باب اجتهاد بايد به روي كساني كه صاحب صلاحيت‌اند باز باشد، چرا كه از اين طريق مي‌توان مسايل مستحدث عرفي و شرعي را با رعايت شرايط زمانه بازانديشي كرد و تفسير و برداشت تازه‌اي از آنها به عمل آورد» (پيشين، ص 62). ولي همين سيد‌احمدخان در مقدمه تفسيرش مي‌گويد: "و اما اينكه بعضي‌ها گفته‌اند كه بر پيغمبر صرف معاني و مضامين قرآن القاء شده ليكن الفاظ و عبارات آن از خود آن حضرت است كه در زبان عربي - كه زبان خودش بوده - بيان فرموده است، من جداً با آن مخالف مي‌باشم... شاه ولي‌الله (دهلوي) در زير عوان تدلي مي‌گويد كه قرآن فقط مضامين و معاني آن به قلب پيغمبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعليم و تفهيم عباد، چون زبانش عربي بود، بدين عبارت و الفاظ بيان فرموده است. ولي اين قول فاضل مشار‌اليه مخالف با نقل و عقل هر دو هست، چه اولاً در خود قرآن درج است كه: «و انه لتنزيل من رب‌العالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك لتكون من‌المنذرين. بلسان عربي مبين" (سوره شعراء، 192- 194) و در مورد ديگر فرموده است كه: «انا انزلنا قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» (سوره يوسف، ايه 3) و از اين ظاهر و هويداست كه نزول قرآن بر قلب آن حضرت در زبان عربي بوده است، نه اينكه صرف معاني بر وي القا شده و قوالب و الفاظ از خود آن حضرت باشد.» (پيشين، ص 68).

2/4) سيد‌جمال‌الدين اسد‌آبادي رديه‌اي بر تفسير و آراء سيد‌احمد خان نوشته و مي‌گويد«... [او] همت خود را بر اين گماشته است كه هر آيه‌اي كه در آن ذكري از ملك و يا جن و يا روح‌الامين و يا وحي و يا جنت و يا نار [دوزخ] و يا معجزه‌اي از معجزات انبيا - عليهم‌السلام- مي‌رود آن آيه را از ظاهر خود برآورده به تاويلات با رده زنديقهاي قرون سابقه مسلمانان تاويل نمايد...» (مقالات جماليه، ص 97 و بعد، منقول در «تفسير و تفاسير جديد»، پيشگفته، ص 73) همو مي‌نويسد كه فرق سيد‌احمدخان با زنادقه پيشين در اين است كه آنها دانشمند بودند، و او عامي است. و عجب تر اين است كه رتبه مقدسه الاهيه نبوت را به حد اصلاحگر فرود آورده است و مي‌نويسد: «اينك [اي] نهليست تأمل‌نما! اگر بي‌اعتقادي موجب ترقي امم مي‌شد، مي‌بايست كه عرب‌هاي زمان جاهليت در مدنيت گوي سبقت را ربوده باشند. چونكه ايشان غالبا رهسپار طريقه دهريه بودند...» (پيشين، ص 73).

5) سپس امين الخولي (1904_ 1969 م ) استاد دانشگاه قاهره و قرآن‌پژوه مصري با همكاري چند تن از همفكرانش مكتب تفسيري زبانشناسانه قرآن را پي‌ريزي كرد، و اگرچه آثار و آراء او، در عين نوظهوري، از ارتدكسي (مذهب اعتقادات رسمي) مسلماني، چندان دور نشد، ولي با نقد ادبي بي‌پروا شاگرداني چون نصر حامد ابوزيد پرورش داد.

6) نصر حامد ابوزيد (متولد 1943 م ) متفكر نوانديش و قرآن‌پژوه مصري، از نقد ادبي فراتر رفت و پا به عرصه نقد فلسفي، جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاويل‌گرانه بي‌محابا نهاد و پاره‌اي از آرائ قرآن‌پژوهي كم‌سابقه و بي‌پروايش در سال‌هاي 1993 تا 1996 سبب جنجال بسيار در مصر و سرانجام صدور حكم ارتداد وي از سوي جامع و جامعه الازهر گرديد. او قرآن را متني تاريخي و فرهنگ‌مند و متأثر از زمانه و زمينه نزول تدريجي (23 ساله) آن شمرد. و آن را متني دانست كه در همكنشي دوسويه هم از زمانه اثر مي‌برد و هم بر آن اثر مي‌گذارد: و ذهن و ضمير پيامبر (ص) را در چنين تعاملي دخيل در شكل‌گيري قرآن كريم شمرد. (براي ملاحظه زندگينامه و پاره از آراء و آثار او يا درباره او نگاه كنيد به مقاله‌اي ذيل نام او در «دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهي»، به كوشش بهاءالدين خرمشاهي).

7) او همتايان و همفكران تندرو‌‌تري در جهان اسلام، نيز در ميان تجديد‌گرايان اصلاح‌گراي ايران پيدا كرد نظير محمد ارغون و حسن حنفي و ديگران، كه ملغمه‌اي ناگوار و به شدت مخالف اعتقادات و ضروريات اسلامي درباره قرآن گفتند و نوشتند و مي‌گويند و مي‌نويسند. آراء اينان كه كپيه‌برداري از اقوال خارق‌ اجماع سرسيد احمد‌خان هندي و ابوزيد است، تأويلات جسورانه و بي‌محابا و بي‌ در و پيكر و بي منطق و استدلال درباره وحي و نبوت است. اينان 1) وحي را نه آسماني، و قرآن را نه وحياني (طبق اعتقاد رسمي اسلامي)، بلكه الهامي مي‌دانند. آن را چيزي شبيه شعر و 2) حضرت پيامبر (ص) را نه برگزيده خداوند، بلكه همانند شاعر و عارف مي‌شمارند و مي‌گويند او از شدت تقرب و اتصال با خداوند به مقامي رسيده بود كه تقدس و قدسيت يافته بود. و لذا «صورت» [؟] وحي را از سوي خداوند به او الهام مي شد و او در عين ارتباط با زمينه فرهنگي زمانه، به آن «محتوا» مي‌داد.
 اينان خود را نواعتزالي مي‌شمارند. و در اوج بي‌پروايي مي‌گويند پيامبر(ص) و وحي قرآن (به تعريف خودشان) درجاتي از خطاپذيري دارند. آري پيامبري را امري انساني و خودخواسته و خودساخته و قرآن را فرآورد ذهن و زبان و ضمير و زندگي او مي‌شمارند.

8) مي‌گويند اين حرفها در تاريخ اسلام سابقه دارد. و براي دست و پا كردن پشتيبان و پشتوانه، به نحوي مبهم و سطحي ادعا مي‌كنند كه بعضي از عرفا، مانند مولوي و معتزليان هم همين حرف‌ها را زده‌اند. مي‌گويند معتزله، همانند شيعه قائل به حادث بودن يا مخلوق بودن قرآن بوده‌اند، و شيعه هنوز هم بر اين اعتقاد است. البته ظاهر حرف اخير در اينكه معتزله و شيعه قرآن را حادث/ مخلوق مي‌دانند درست است. اما باطن آن درست نيست كه در ادامه بحث به اين مسئله بيشتر مي‌پردازيم.

9) اما عارف عظيم‌الشأن و متفكر بزرگ مولانا جلال‌الدين بيش از هر شاعر و عارف و متفكر ايراني و مسلمان، اعتقاد راست و درست درباره قرآن دارد. كتاب قرآن و مثنوي: فرهنگ‌واره تأثير آيات قرآن در ادبيات مثنوي (تدوين سيامك مختاري - حافظ كل قرآن مجيد- و بهاءالدين خرمشاهي (چاپ و تجديد چاپ شده از سوي نشر قطره) در حدود 3 هزار آيه و عبارت قرآني را كه مولوي در مثنوي آنها را تضمين يا تلميح و تلويح كرده است، نشان مي‌دهد. در اينجا بدون مراجعه به منابع چند بيت از او را در تكريم و پاسداشت حريم حرمت قرآن، از حافظه نقل مي‌كنم، بقيه را در آن كتاب مي‌توان ملاحظه كرد:

گرچه قرآن از لب پيغمبر است
هركه گويد حق نگفت آن كافرست

معني قرآن ز قرآن پرس و بس
وز كسي كاتش زده‌ست اندر هوس

اينهمه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود

[گفتني است كه مراد از شه/شاه در سراسر آثار عرفان/تصوف اسلامي فارسي حضرت حق است]

كرده اي تأويل حرف بكر را
خويش را تأويل كن نه ذكر را

و بيش از يكصد بيت با مضامين و راهبرد مشابه با اين ابيات در مثنوي و همين تعداد در غزليات او مي‌توان يافت. در تعظيم و تكريم حضرت ختمي مرتبت(ص) هم چه بسيار حرف و بيش از يكهزار نقل و اشاره به حديث دارد. اين چه بهتاني است كه به اين بزرگمرد عرصه عرفان اسلامي مي‌زنند؟

10)اما مسئله حادث/ مخلوق بودن قرآن. «كلام» الهي از مهم‌ترين و دشوارترين مسائل در تاريخ اديان الهي و اسلام است. اصلاً نظر به اهميت اين بحث بوده است كه نام علم كلام را «كلام» گذاشته‌اند. اشعريان كه بدنه اصلي تسنن را تشكيل مي‌دهند معتقد بودند كه كلام الله قديم/ ازلي است و قائل به كلام نفسي يا تسامحاً درون ذاتي براي خداوند شدند. معتزله و شيعه -به ويژه شيعه اماميه- اعتقاد دارند كه كلام، مثل خلاقيت و رزاقيت صفت فعل خداوند است. شرح و بسط و استدلال‌ها و نظرهاي گوناگون در اين مسئله دامن‌گستر را به كتابي كه در همين زمينه (پاسخ به قرآن‌ستيزان) در دست تحرير است احاله مي‌دهيم. اما توضيحاتي كه كامل و نهايي نيست در اينجا عرضه مي‌شود. مشكل از ناتواني در درك آيه‌هاي از آيات متشابهه قرآن آغاز مي‌شود: «بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ» (حق اين است كه آن قرآن مجيد است؛ در لوحي محفوظ- سوره بروج/85، آيات 21-22) همچنين «انه لقرآن كريم. في كتاب مكنون. لايمسه الاالمطهرون. تنزيل من رب العالمين. افبهذا الحديث انتم تدهنون. و تجعلون رزقكم انكم تكذبون...» (آن قراني كريم است. در كتابي نهفته جز پاكان به [طهارت توحيدي، به درك و دريافت] آن دسترسي ندارند. فرو فرستاده‌اي از سوي پروردگار جهانيان است. آيا شما در كار اين سخن سستي مي‌ورزيد؟ و سپس روزيتان را چنان كرده‌ايد كه آن را انكار مي‌كنيد- سوره حديد/57 آيات 77 تا 82) آنچه بايد به ياد داشته باشيم كه براي ادامه بحث ضروري است و از اين آيات برمي‌‌آيد اين است كه قرآن در لوحي محفوظ يا كتابي نهفته است سپس از سوي خداوند همان متن به صورت يكباره (انا انزلناه في ليلة القدر) و سپس تدريجاً نزول و تنزيل مي‌يابد.
 گفتني است كه آيه ديگري اصل قرآن را در «ام الكتاب» اعلام داشته است: «و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم» (و آن [قرآن] حكمت‌آميز و بلندمرتبه است و در ام الكتاب در نزد ماست- سوره زخرف/43 آيه 3) علاوه بر اينها «كتاب مبين» ‌هم كه چندبار (انعام،59؛هود، 6؛ نمل، ا، 75، سبا،3) در قرآن كريم به آن اشاره شد به همين معني است.
 بسياري از مفسران و متكلمان شيعه «ام الكتاب» / «لوح محفوظ» / «كتاب مبين» را علم الهي دانسته‌اند. حال اين معضل پيش مي‌آيد كه قرآن در اين صورت هم قديم است و هم حادث، ولي پاسخ به اين معضل همانا قبول اين متناقض‌نماست. اين بنده با تلفيق آرا، معتزله/شيعه و اشاعره به اين راه حل رسيده‌ام كه قرآن را مي توان از دو منظر يا وجه شناخت. جنبه يلي الحقي (خدا-سويي) آن كه علم الهي يا در علم الهي است مثل ساير صفات ذاتي خداوند در نزد خداوند است و سپس كه در زمان و مكان توسط فرشته امين وحي= روح الامين / جبرئيل به قلب (ذهن/قواي دراكه مهبط وحي حضرت محمدمصطفي (ص)) اجمالاً (انا انزلناه في ليلة مباركة دخان،2 در ليلة القدر) و تفصيلاً در طي 23 سال نزول يافت يا فرود آمد و درك و حفظ و شنيده و خوانده و نوشته شد، جنبه يلي الخلقي (پيامبر-سو) پيدا كرد.
 اگر بگويند بسياري سوأل‌ها يا رويدادها در همين زمان 23 ساله پيش آمد كه سپس با فاصله كم يا زياد پاسخ يا حكم و حياني آن نازل شد و اين چگونه ممكن است؟ در پاسخ مي‌گوييم همان سوأل‌ها و آگاهي از رويدادها همه و همه در علم الهي (ام‌الكتاب/ لوح محفوظ) وجود داشته و علم الهي چنانكه همه مسلمانان اذعان دارند، سابق بر "معلوم" است و زمان در نزد خداوند گذشته و حال و آينده ندارد. يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد.
 آري مخلوق/حادث بودن قرآن به اين معني يا معاني مشابه آن است، نه برداشت سوسيولوژيستي (اصالت اجتماعي) كه تجددگرايان خارق اجماع مي‌گويند. يك تشبيه، بلاتشبيه قضيه را روشن‌تر مي‌كند. يك شعر/غزل حافظ را درنظر بگيريد. تا زماني كه در ذهن اوست وجود ذهني دارد، با صد دريا فاصله همچون قرآن يا سوره‌اي در ام الكتاب و دور از دسترس و شناخت، ارزيابي و حظ هنري و نقد و نقل و غيره است، اما چون حافظ آن را سرود و گفته و شنيده و خوانده و نوشته و نقل گرديد، حادث است. حال بگذريم كه خود شاعر در اين تشبيه، حادث و مخلوق است. اين را فقط براي تقريب به ذهن گفتيم. در نهايت اگر اين نظر و تفسير قبول خاص و عام پيدا نكند، هزار بار بهتر از تأويلات غيرقانوني و ضد شرعي اين تجددگرايان است و تكليف علماي قرآن‌شناس جامعه اسلامي اين است كه راه‌حل‌هاي مقبول ديگر پيدا كنند و تجددگرايان اندكشمار قرآن‌پژوه هم اگر مي‌توانند به سهم خود كمك كنند، نه اينكه مشت بر سندان بزنند و بادپيمايي و افسانه‌سرايي كنند.

11) تأويل اين چند تن تجددگراي بي‌پروا، هرچه باشد از جنس «نظر» است و حكما گفته‌اند: «النظر كالخبر يحتمل الصدق و الكذب» (نظر مانند خبر است و احتمال دارد كه درست و احتمال دارد كه نادرست باشد). اينان جز صرف ادعا، هيچ گونه استدلال عقل و شرع‌پسندي ارائه نكرده‌اند.

12) هر كس ادعايي مي‌كند طبق قانون فقه/ حقوق اسلامي (بلكه جهاني) بر عهده اوست كه «بينه» (دليل) بياورد. چنانكه اين گفته اميرالمؤمنين علي (ع) در حكم قاعده مهمي در اين حوزه درآمده است: «البينة علي المدعي و اليمين علي من انكر» (كسي كه ادعاي داشتن حقي مي‌كند بر عهده اوست كه دليل بياورد، و اگر نياورد براي طرف ديگر با سوگند ياد كردن او، حق ثابت مي‌شود).

13) آري قرآن پرورده و پرداخته هيچ فرهنگ و تمدني نيست، اما همچنان به شهادت تاريخ پرورنده فرهنگ و تمدن عظيم اسلامي است.

14) اين گروه اندك‌شمار تجددگرايان قرآن‌نشناس و خارق اجماع، حتي به قيمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) اين تأويلات بنيان كن را كه مشكل افزاست نه مشكل گشا، بر هم بافته‌اند. به اميد حل كدام مشكل، اين همه مشكل در ميان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدايي براي كسي گناه نيست. اما ادعاي مسلماني، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با اين پراكنده‌گويي‌هاي ضد اصول و ضروريات اسلام، جمع نمي شود. اين تأويلات غيرقانوني، بلكه قانون شكن، از مقوله تأويل «بما لايرضي صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است. اينان به وفق گفته اي از اونامونو، فيلسوف و متكلم بزرگ معاصر اسپانيايي: براي قطع تب، ريشه حيات انسان را قطع مي‌كنند.

15) مسيحيت كه اسلام را رقيب خود مي‌‌انگاشته پس از جنگ‌هاي 200 ساله صليبي سرانجام به پيشنهاد پاپ وقت، شوراي واتيكان در سال 1965 اسلام را دين الهي شمرده است. از سوي ديگر بعضي از فرقه‌هاي منشعب از اسلام، كه علماي مسلمان آنها را خارج از اسلام اعلام كرده اند همچون فرقه احمديه/ قاديانيه و ديگرها، هنوز همچنان قرآن را وحياني مي شمارند و به آن استناد مي‌كنند و ترجمه‌هاي گاه بسيار درست و دقيق بي يك كلمه افزود و كاست از قرآن به زبان‌هاي انگليسي و اروپايي ديگر و فارسي عرضه مي‌دارند. از سوي ديگر گروه‌هاي اصولگرايي در عالم مسيحيت پيدا شده‌اند كه كتاب مقدس (Bible) را كه كتاب مقدس يهيوديت و مسيحيت است و حتي بزرگترين علماي دين پژوه و روحانيان بزرگ مسيحي آن را عيناً وحي نمي‌دانند، عيناً وحي تلقي كرده‌اند. آري در چنين شرايطي، زير سوال بردن و خدشه‌دار كردن حقانيت پيامبر اسلام (ص) و وحيانيت قرآن، چه سودي دارد، يا چه مشكلي حل مي كند؟ كاري كه نه فقط بي فايده است بلكه ده‌ها توالي فاسد دارد و به منزله "يكي بر سر شاخ بن مي بريد" است.

16)سخن ما قبل آخر اينكه قبل از آغاز نوشتن اين مقاله، وقتي قرآن كريم را براي خواندن 2 صفحه روزانه از آن باز كردم چنين آمد: «بي‌گمان كساني كه قرآن را چون بر آنان نازل شد انكار مي‌كنند [از ما پوشيده و پنهان نيستند] و آن كتابي است گرامي كه در اكنون يا آينده‌اش باطل در آن راه نمي‌يابد؛ فرو فرستاده‌اي از سوي [خداوند] فرزانه ستوده است... بگو انديشه كنيد اگر [قرآن] از سوي خدا باشد سپس شما منكرش شويد ديگر چه كسي از كسي كه چنين ستيزه دور و درازي دارد گمراه‌تر خواهد بود؟» (فصلت، آيات 41، 42 و 52) ارزش برهاني آيه اخير در رساله مطرح خواهد شد.

سخن آخر
آيه‌اي كه اخيراً نقل كرديم (فصلت، 52) مبناي برهان شرط‌بندي/ شرطيه معروف پاسكال است
(براي شرح و بسط بيشتر نگاه كنيد به شرط‌بندي پاسكال در كتاب «سير بي‌سلوك»، ناهيد، چاپ سوم 1376).
ممكن است تجددگرايان تندرو به ما بگويند مگر شما علم داريد كه قرآن وحياني است و پيامبر (ص) از سوي خداوند برانگيخته شده است؟ در پاسخ مي‌گوييم غير از تمسك به «قاعده لطف» علم استدلالي نداريم. ما ابتدا از اين امر آگاهي و اطلاع اجمالي يافته‌ايم، سپس طبق قرائن و امارات صدقش به آن ايمان آورده‌ايم. و هر ايماني متعلق به هر انساني در واقع و طبق تعريف و نيز قول مكرر قرآن، «ايمان به غيب» است (چون عكسش درست نيست و ايمان به مشهود برابر با علم است). اما شما (تجدد گرايان) نه علم داريد، نه ايمان (يعني ايمان بر وفق ارتدكسي اسلامي) و به قول حافظ:

گو برو و آستين به خون جگر شوي
هر كه در اين آستانه راه ندارد

نيز به گفته او:
تو كز سراي طبيعت نمي‌روي بيرون
كجا به كوي حقيقت گذر تواني كرد

آري ايمان تنها راه است، و در حد طاقت بشري است اين مسئله علم بردار نيست و آنچه تاكنون مدعيان تجدد و تأويل‌گراي قديم و جديد به دست داده‌اند نه علمي است نه منطقي، نه ايماني.

مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد (حافظ).   *عنوان مقاله از بهاءالدین خرمشاهی است. مرتبط:"قرآن، انسانی و خطاپذیر است"متن اصلی مصاحبه متن انگلیسی ترجمه شده توسط نشریه ZemZemمتن در سایت رسمی دکتر سروش نقد دکتر عبدالله نصری؛ کدام استدلال؟ / مصاحبه دکتر سروش با روزنامه کارگزاران و پاسخ آن  نقد آیت‏الله سبحانی  
 
مهدی خزائیان
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۷:۰۶:۱۵
احسنت به استاد، که اين چنين زيبا پاسخ ایشان را داد که به گمان من هنوز تکليفشان با خودشان روشن نيست، و فکر ميکند هر آنچه ذهنشان مي گوید بايد بي محابا بر زبان براند. با اين وجود، با ايده ارتداد چندان موافقتي ندارم و اميد دارم که خداوند ايشان را در جرگه هدايت شدگان قرار دهد. (50584)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۷:۱۰:۲۶
به گمانم استاد با عجله عنوان مقاله خود را انتخاب کرده اند. آقای سروش ممکن است نظراتی داشته باشنداما به یقین قرآن ستیز نیستند. (50585)
 
وحید
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۷:۱۰:۲۸
با نام خدای محمد(ص)

جناب آقای بهاء الدین خرمشاهی از دانایان و عالمان خوب روزگار ماست . ایشان را متبحر در ادبیات و زبان می شناسیم وکسی دراین شکی ندارد که تحقیقات ایشان در زمینه ادبیات فارسی وحافظ پژوهی و نیز ترجمه قرآن وشرح مسائل لغوی آن مرزهای فهم این حوزه هارا گسترده تر کرده است .
اما درخصوص مسائل فلسفی واندیشگی که شناوری در دریای آن نیاز به تامل وصبر وتعمق ونیز تبحر است حضرت ایشان را به صبر و استقامت درفهم نظریات شاذ و غیر رسمی توصیه میکنیم بدون اینکه در تهمت را برایشان باز کنیم که به چه سبب یار قدیم خود را این چنین به تکفیر و ارتداد رانده اند.
ان بعضالظن اثم. والسلام. (50586)
 
سروش
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۷:۱۸:۳۳
نمی خواهم غیب گویی یا پیش بینی کنم اما جواب دکتر سروش به مقاله آقای خرم شاهی را از دو حال خارج نمی بینم: یا به سکوت می گذرد و پاسخی نمی دهند، یا با نیش کنایه و زبان گزنده ایشان را هم مانند بسیاری دیگر از بزرگان خواهند کوبید.
الله اعلم (50587)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۷:۳۱:۰۸
البته من هم با نظر دكتر سروش به شدت مخالفم ولي بايد اذعان كرد كه دكتر سروش آدم محترمي است و يك انديشمند معاصر و واقعا از خيلي مقاله هاش ميشود استفاده كرد ولي خوب چون اين تيپ آدمها عقل را مدينه فاضله ميدانند ممكن است بر اثر اشتباه همان عقلي كه به آن اعتماد شديدي دارند به بيراهه بروند و باعث گمراهي بقيه نيز بشوند. به هرجال من از سايت الف تشكر ميكنم كه اين مقاله جالب منتشر كرد ولي متاسفانه با بي دقتي حاشيه سمت راست صفحه ايراد دارد و بسياري از كلمات اول خط ناپيداست. (50589)
 
محمدرضا ن
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۱۸:۳۱:۲۴
خیلی استفاده بردم.
ممنون از آقای خرمشاهی عزیز که عالمانه پاسخ گفت.
خدا حفظش کند و همه ما را از انحرافات فکری نجات دهد (50590)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۲ ۲۱:۲۳:۲۷
به عنوان يک عقلگرا صراحتا عرض ميکنم هيچ نظري بر اين نگاشته ها نميتوانم ابراز داشت كه نگارنده خود معترف است اينها همه آنست كه به آن ايمان يافته و در کلام ايمان آنست كه نه از معرفت علمي كه از نور قلبي بر ميايد.
ولي به عنوان يک زبان شناس عرض ميکنم كه آنچه نگاشته شده نه يک نقد كه گله و شکايتيست رمانتيک به معناي فلسفي رمانتيسم و البته نقد را مختصاتيست عقلي و منطقي كه نگارنده محترم خود گواهي مي دهد كه بر اساس قرائن و نه دلايل به يقيني دست يافته كه لوازمي دارد كه تعرض بدان لوازم را تاب نداشته و البته اينجانب هرگز نوشته اي يا تاليفي فلسفي يا منطقي نيز از اين بزرگوار نديده ام آنچه ديده ام همه عرفاني و ايماني بوده است فلذا انتخاب عنوان نقد را درنميابم.
نيز اينکه به دليل فرصت اندك براي سفتن نامي نکو بر تفکر يک عده \"تجدد گرا به زعم خويش\" از واژه قران ستيز بهره برده شود (ناگزير تعبير و نامي مناسب‌تر از «قرآن‌ستيزان» براي آنان در فرصت كوتاه و مجال اندك‌ حاضرنداريم) بدعتي آشکار است و جفا بر کلام چه من نيز ميتوانم مورد نقد خود را کافر بنامم و سپس عذر آورم كه مراد از کافر چنين است و چنان كه به علت مجال اندك کافر ناميدمشان.
به هر تاويل پيش کشيده شدن مباحثي چنين براي روشنايي افکار بسيار خجسته است و کوشش نگارنده را قدر ميگزارم . (50597)
 
nader razavy
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۰۲:۰۷:۱۴
از دوستان الف بسیار ممنونم
که عادلانه و صادقانه با این بیا نات اخیر دکتر سروش بر خورد کردید.
از این که دقیقا و بدون هیج کم و کاستی و یا اضافاتی مطالب دکتر سروش را بیان کردید
خیلی ممنون و امیدوارم که این سایت وزین همواره این اصل را رعایت کند.
البته گله ای از استاد خرمشاهی دارم
چرا دکتر سروش را را قرآن ستیز معرفی کرذه ایید از شما خیلی بعید بود
یا حسین (50604)
 
mk
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۰۴:۰۱:۱۵
1.آقاي خرمشهاي وقتي در مباحث كلامي به اين مهمي و علمي از چنين تيتري استفاده مي كنيد. يك آدم كم سوادي مثل من هم ميفهمد كه اولين شرط اين گونه مباحث رو رعايت نكرديد كه آن دوري از تهمت و تكفير شخص و آرآي اوست و شما عادل به ورود اين مباحث نيستيد
2.شما سروش رو قران ستيز غرب گرا معرفي ميكنيد ,اين يعني ترور شخصيتي قبل از نقد و حذف فيزيكي , درحالي كه شما با هر عنوان و درجه علمي (اگر دارا باشيد كه بعيدميدانم) باشيد ,اول عقايد خود را بايد بدون بغض و تكفير و در مقام دليل بيان كنيد , كه احساس مي كنم به دلايل سياسي و شخصيت رواني ناتوانيد
3.شما حتي مفاهيم نظريه سروش را درك نكرديد و براي محكوم كردن اين بنده خدا نظرات ايشون را با بعضي از نظرات ديگران مخلوط كردين (براي مثال معتزله) وسخن آخر وقتي سروش چنين ادعايي دارد درباره قران( نه كل مفاهيم آن ) ,اگر كمي به علم كلام تسلطه بهتر و دقيقتري داشتين , مي دانستيد كه از مفاهيم و آيات مورد بحث و محل نزاع نمي توان دليل آورد, مي دانيد چرا??!
چون آنها خود دليل و مورد بحث هستد. يعني به ادعاي دكتر سروش اين آيات را خدا مستقيمان نفرموده, بلكه مفاهيم آن بر حضرت نازل شده و حضرت آن را بشكل آيه در آورده ,حال بر اساس حالاتي كه قبل از نزول مفاهيم داشتن , آن را عرضه كرده
پس مي توانست تفسير به راي كند . حال چگونه شما از اين آيات كه محل مناقشه است مي توانيد دليل و استدلال آوريد? كار عبث وتا حدودي طنز تلخ است
4.من بيطرفم يعني آراي سروش را قبول ندارم چون استدلالهاي ايشون را به طور كامل نديدم ولي جوابهاي شما كه اصلان جايي در كلام ندارد
5.البته مباحث دكتر سروش تا حدودي عرفاني كلامي ميباشد .
در پايان آماده شنيدن چيز جديدي اگر دارين هستم (50606)
 
مسعود
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۰۸:۵۸:۰۶
موضوع خيلي ساده تر از اين هاست!:
ابتداء سناريوئي به ذهن شما مي آيد . بعد آن را تدوين و تنظيم مي كنيد. سپس آنرا بصورت مكتوبي دفعتا\" در اختيار هنرپيشه اول نمايش قرار ميدهيد كه آنرا بطور كامل بخواند تا قسمتهائي را كه بر عهده اوست با عنايت به روح سناريو به تدريج و در طول نمايش اجراء نمايد . البته اجراي قسمتهائي از نمايش نيز بر عهده ديگران ( جبرئيل ، ملائكه مردفين و غيره . . . ) است .
در اين ميان كارگردان اصلي كسي جز حق تعالي نيست و هر كجا كه خلافي پديد آيد بلافاصله Cut نموده و درستش را اجرا مي نمايد .( فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته ). (50608)
 
سهراب
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۰:۲۳:۵۳
اين جوابيه را چندين بار خواندم باميد پيداكردن سخني منطقي و حرفي كه بتواند ادعاي سروش را رد كند ولي حقيقتا جز تاريخ و يك roadmap از نظرياتي در همين راستا چيزي نديدم.جالب اينجاست كه ايشان در چند جا مي خواهند از قران استدلال بياورند براي اثبات قرآن.
به عرض جنابعالي برسانم كه سروش قران ستيز نيست و اساسا شما با آن شروعي كه ايشان را قران ستيز معرفي كرده ايد ، معلوم است كه اصلا نمي خواهيد علمي بحث كنيد.بلكه جهت صحبتتان از اول مشخص است.

به هر حال ممكن است از اين زاويه وارد شده ايد كه احساس كرده ايد كسي به مقدساتتان توهين كرده و براي جوابگويي آمده ايد، در حاليكه اصلا اينگونه نيست.

يك سوالي از شما مطرح مي كنم :
در قران مسايل مربوط به كنيز آمده است ، كه اينكه چگونه با او برخورد كنيد و اينگونه مطالب.حالا آيا به نظر شما اساسا وجود كنيز و يك عنواني تحت نام كنيز مثل عنوانهايي همانند زن و شوهر كه عناويني حقوقي هستند اساسا انساني است؟
اساسا وجود كنيز را شما در جامعه مي توانيد قبول كنيد؟
مي توانيد از نظر حقوق انساني اين عنوان را براي كسي بپذيريد؟
هدفم پاسخ گويي شما به اين سوال نبود بلكه مي خواستم بگويم كه مقتضيات زماني و جغرافيايي در قرآن لحاظ شده است ، كما اينكه اگر قران الان مي خواست نازل شود ، مساله كنيز مسلما در آن لحاظ نمي شدو ذكر نمي شد؟ پس نمي شود آنرا براي همه زمانها و مكانها دانست ؟مي دانم كه حتما جوابي براي اين شوال داريد ولي هدفم چيز ديگري بود.
به نظر شما من الان اين سوال را در مورد كنيز كردم ، قرآن ستيزي كردم ؟
نه اينگونه نيست ، بلكه اينگونه سوالات و اينگونه تشكيكها حتي اگر از روي غرض باشد باعث مي شود كه شماهايي كه در مقام دفاع برمي آييد قوي تر و منطقي تر شويد.
من يكي اميدوارم كه در مطلب بعدي كه شما در جواب به سروش مي نويسيد ، كلام و منطق قوي تري بخوانم. (50616)
 
مهران رفاه
۱۳۸۶-۱۱-۲۶ ۲۰:۳۲:۱۵
به نام خداوند جان و خرد

از \"استاد خرمشاهی\" دور می نمود که این گونه انگی را به \"استاد دکتر سروش\" بچسباند. ایشان اگر پاسخی علمی و منطقی به گفته های استاد سروش دارند، بایستی مبانی بحث های علمی و اصول پذیرفته شده در این گفتگوهایی اینچنینی را که هرآینه جریان ساز نحله های فکری اکنون و آینده خواهند بود، رعایت کنند.
اما، حقیقت این است که جریان های هدایت کننده ی ذهن های بی تمایز، همیشه در راستای هدایت این ذهن ها که راستایی روشن و مشخص را ندارند، فعال است. قدرتهای حاکم و سیاست گذاران جریانهای فکری، ادبی و هنری بوده اند. در این راستا کسانی را در برابر وزنه های اندیشمند حمایت می کنند و همه ی ابزارهای رسانه ای ـ از دیداری تا شنیداری ـ را در اختیار آنان می گذارند تا پاسخ گوی جبهه پویا و پیش رو باشند. به نظر می آید آقای بهاءالدین خرمشاهی نیز که روزگاری است در ازای کتاب سازی های خویش به اردوی اینان پا گذاشته است، و با تکیه به مخده ی حمایت دولتی از یک منظر عافیت به باغ آقای سروش نگاه می کنند و \"برای اندرونیان توصیف بیاض را می کنند نه سواد\" را.
کاش \"آقای خرمشاهی\" تمرکز را بر همان کارهای حافظ پژوهی می گذاشتند و ایرادات حافظ نامه و تالیفات دیگر را مرتفع می نمودند.
ایشان شاید ناخواسته همان می کند که قشریون در روزگار عارفان بزرگی چون خواجه عبداله انصاری، عطار و مولانا کردند. آنان قصدِ فصدِ دیگرانی را داشتند که دیگر از آنان می اندیشیدند؛ و این زمان، با جریان سازی های خاص که همواره از روزگاران دور تاکنون، دیده شده تلاش کرده اند تا \"مشتی غوغا\" پیرامون خویش گرد آورند.


از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم شد از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد (51004)
 
لوک خوش شانس
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۳:۱۹:۴۳
سلام استاد
من با شناختی که از هر دوی آقایون دارم این فرمایشات رو از هر دو نفر دیر باورم .


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی ونه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من (50642)
 
ستاري
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۳:۳۷:۵۸
علي رغم احترامي كه براي جناب خرمشاهي قايلم ، حوزه تخصصي ايشان به آراء دكتر سروش مربوط نمي باشد . (50645)
 
علی
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۴:۱۸:۰۵
با سلام؛

به نظرم حرف آخر رو مولانا {که سروش خود را مولانا پژوه و حتی شارحش می‌دونه} به ساده‌ترین وجهی بیان کرده :
گرچه قرآن از لب پيغمبر است
هركه گويد حق نگفت آن كافرست

پس شما باید همین نقد رو به مولانا و به طبع همه‌ی دیندار به نظرتان سنتی هم داشته باشید.

بحث اعتزالی بودن رو اقای خرمشاهی از خودشون اضافه نکردن بلکه کسی که کمترین آشنایی به مباحث جدید سروش داشته باشه میدونه که احیای عقل اعتزالی پروِژه‌ی سروش و بسیاری از روشنفکران دینی هستش؛

کسی هم که بحث کنیز رو اینجا پیش کشیده کافیه یه نگاهی به تفاسیر بندازه و اینطور بحث‌های کهنه رو شروع نکنه چون حرف سروش فراتر از این‌هاست. کسانی هم که غربزده/گرا بودن سروش رو فحش به ایشون دونستن به دونن به هر حال تمام سعی سروش پیوند و سازگار کردن اسلام با لیبرالیسم، دموکراسی و حقوق بشر هستش، خوب حالا اسمش رو هر چیزی دوست داری بذار!

پس از سال‌ها بالاخره جنابشان فهمیدن دموکراسی ( که ذاتا مبتنی بر پلورالیسم و نسبی گرایی هست ) قابل پیوند به صورت ذاتی نیست در اسلام نیست و تنها می‌توان صورتی ظاهری از آن را برای جامعه برگزید؛ نیز در مورد حقوق بشر و مسائل زنان نظر زنان روشنتر از اونه که همه چیز رو به گردن روحانیون اندخت.
حال چون جناب سروش هم خر می‌خواد و هم خرما، هم از آخرت و ضفاعت محمد نمی‌خواهد چشم بدارد و هم از دنیای مدرن و ملحقاتش { البته که منظورم تناقض ذاتی این دو نیست } به اینجا رسیدن که بهترین راه باز تعریف وحی، قرآن، نبوت و امامت و نیز میزان علم معصومین هست؛
این هم که به سواد و علم آقای خرمشاهی ایراد گرفتید خود بی‌جاست.
اولا که شما چه اطلاعی از مطالعات ایشان دارید، ثانیا اگر ایشان فیلسوف نباشند علاوه بر حافظ و مولوی پژوه، قرآن پژوه نیز هستند { مراجعه به آثارشان نیز مقالاتشان در دائرةالمعارف تشیع } و این خود پر ربط تر است تا کسی که مهندسی شیمی (!) خوانده از آن وادی به سراغ اسلام آمده!

حرف بی‌ربط دیگر دوستان هم عرفانی نامیدن مباحث سروش و ایراد بر نفهمیدن آن از طرف آقای خرمشاهی هست که ما برای اولین بار عارف مسلمانی رو دیدیم که اعتقادی بر قرآن و ولایت نداره! احسنت؛

در قرآن بیشمار آیه هست که اصرار دارد قرآن از جانب خدا و نه از زبان و برخواسته از نفس پیامبر هست. با این ادعای جناب سروش مستقیما پیامبر یک دروغگو {نعوذ بالله} است و چنین فردی عارف هم نمیتواند باشد، دیگر تناقض بحث ایشان است؛

در مورد قرآن ستیزی هم کافیست به معنا و پیامد بحث‌های جناب سروش و هم‌فکرانشان { که البته حرف سروش چیز جدید و ابتکار بدیعی هم نیست } بیندیشید، هر چند که ظاهرا این موضوع دلنشین سروش و مریدانش { که از این سخن سروش انگشت حیرت به دهان فرو کرده‌اند و در توجیه و انتخاب روش مانده} نخواهد بود.

با تشکر از سایت الف (50652)
 
محمد
۱۳۸۶-۱۲-۱۹ ۲۱:۳۱:۳۸
\"ما برای اولین بار عارف مسلمانی رو دیدیم که اعتقادی بر قرآن و ولایت نداره\"؟ ولایت؟ (53218)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۴:۲۰:۲۷
من بصورتی بیطرف (چون آدم مذهبی نیستم) بحثهای دکتر سروش و آقای خرمشاهی رو خوندم (جای تشکر از الف که چنین بحثهای مهمی را بدون دخل و تصرف نقل کرد).
وقتی جوابیۀ آقای خرمشاهی را میخواندم واقعاً چیزی ندیدم جز بیانات احساسی و بی منطق و نقل از تاریخ و استناد به قرآن (که خودش موضوع بحث است!). البته متن پر از کلام سنگین (برای من بی سواد) بود ولی در لابه لای آن هیچ اثری از استدلال ندیدم.
تنها چیزی که در نهایت من را متعجب کرد این جمله بود که ایمان برای هر انسانی \"ایمان به غیب\" است. خوب وقتی چنین چیزی را ایشان قبول دارد، چطور دم از استدلال منطقی و علمی و غیره میزند. در یک کلام، ایمان از نوعی که ایشان دارد و آقای سروش را فاقد آن میداند یک احساس درونی برگرفته از نشانه هاست و در واقع راهی برای اثباتش نیست.
بهرحال در بدترین حالت، حرفهای ایشان هم \"از جنس نظر\" است و \"ممکن است درست یا غلط باشد\"... (50654)
 
مقداد
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۴:۵۳:۳۷
بر خلاف دیگران باید بگویم جناب دکتر خرمشاهی کاملا صحیح فرموده اند( به جز قسمت قران ستیزان و ... که نظر خودشان است). راستی منظور از عقل و منطق چیست؟ در کتابی از دکتر سروش (علم چیست ؟فلسفه چیست؟) ایشان مطرح می کنند که علم از دو بخش انسانی و تجربی تشکیل شده است. بعد می گویند از بزرگترین اشتباهات عصر مدرنیته (قرون18-19و اوایل 20)این بود که علم را تنها علم تجربی دانستند.دکتر سروش معتقدند که بسیاری مطالب را با علم تجربی نمی توان اثبات نمود.(تا خدا را زیر تیغ جراحی ام نبینم باورش نمی کنم.یادتان هست که؟)
سوال:ما با دلایل صرفآ عقلانی می توانیم اثبات کنیم که حلال زاده هستیم؟ از طرف دیگر مسایلی که با علوم تجربی قابل اثبات نیست براحتی قابل تشکیک است. مثلآ عدالت چیست؟ یا اینکه چه کسی گفته انسان هدف دارد. در فلسفه هنوز برای این جمله ردی نیافته اند:\"من وجود ندارم!\". در کتاب \"ایا انسان پیروز خواهد شد ؟\" اثر اریک فروم(که فکر نکنم در مورد او شکی باشد) امده است\"البته اثبات اینکه انسان را سرانجامی نیک است و پیروزی از ان اوست از طریق منطق امکان پذیر نیست.بلکه این امر از طریق ایمان و اعتقاد میسر می شود\" فروم در ادامه می گوید اگر برای عمل به موضوعی منتظر تایید قطعی منطق باشیم باید به زودی شاهد انقراض بشر باشیم. دوستان توجه کنید که اثبات از این طریق که استاد خرمشاهی نموده اند بسیار مرسوم است.اما اگر اثباتی چون مارکس یا هایدگر می خواهید موجود نیست.اما در اثار هگل کانت و در معاصرین فوکو بسیار یافت می شود. نکته ی دیگر انکه خود فیلسوفان محض هم اثبات قطعی ندارند.بلکه با مشاهدات زیاد و فکر فراوان به وسیله ی استناد به جهان واقعی و ترکیب ان با جهان فکری خویش(دکترین) ان را اثبات شده تلقی میکنند.می توانید در اثار فروید این موضوع را ببینید.فروید معتقد است که در دوران 2-3سالگی عمل گاز گرفتن نوعی واکنش جنسی است.خوب به نظر شما چطور این موضوع اثبات شده است؟
در ضمن ایا غیر از ان است که دکتر سروش تنها شکی در این مورد اورده اند؟ایا ایشان اثبات کرده اند که قران بشری است؟تنها اینطور فکر میکنند.و ما حرف ایشان را منطقی و حرف دکتر خرمشاهی را غیر منطقی میدانیم.ببخشید چرا؟
فرض کنید به نظر من قران کاملآ محی است و اصلآ بشری نیست.چه طور انرا رد می کنید.پس ورود ایمان و اعتقاد و فکر شخصی بسیار اجتناب ناپذیر است. (50659)
 
مقداد
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۵:۰۴:۴۴
در پایان شعری از اخوان ثالث در مورد فلسفه و فیلسوفان:
ای درخت معرفت جز شک و حیرت چیست بارت
یا که من باری ندیدم غیر از این در شاخسارت
حاصلی جز شک و حیرت میوه ای جز حیرت و شک
چیست جز این؟نیست جز این ای درخت پیر بارت
شهر افلاطون ابله رفته تا پس کوچه هایش
دیده وز ان بازگشتم.میکند شربش خمارت
چند و چون فیلسوفان چون بر دیوار ندبه است
پیرکی چنگی زنخدان ریشجنبان در کنارت
ای کلاغ صبح های روشن و خاموش برفی
خوشتر از هر فیلسوفی دوست دارم غار غارت
عمرها بردی و خوردی غیر از این باری ندادی
حیف!حیف از این همه رنج بشر در رهگذارت
توضیح: منظورم به هیچ یک از این بزرگواران نبود.بلکه این بود که بدانید فلسف ی محض را هرگز تنها راه و مرجع ندانید. (50664)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۵:۱۶:۴۷
جناب اقاي خرمشاهي از وزنه هاي قران پژوهي كشور هستند . متاسفانه خلا محقق در كشور به شدت احساس مي شود و امثال ايشان مايه اميد هستند . اي كارش در جواب به دكتر سروش اساس بحث را كه تحمل طرف مقابل است را رعايت نموده و تهمت سنگين ارتداد را كه همگي از تبعات آن با خبر هستيم را به ايشان نمي زدند . (50668)
 
حسن
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۵:۳۹:۰۵
بابا اقاي دكتر سروش كه چيز بدي نگفتند اينكه نزول وحي از طريق الهام بوده ودر نقل ان از پيامبر ميتواند خطاي انساني بر ان مترتب شود كجايش كفر وارتداد است؟جناب خرمشاهي هم كه اغلب با همين ايات قران بر عليه اقاي سروش نوشته اند پس نظريه خودشون چيست ؟اينكه چشم بسته وبدون تعمق هم چيزي را بپذيريم كه احتياجي به فيلسوف وپژوهشگر نيست. (50671)
 
علی
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۷:۳۴:۴۹
این‌ها رو هم ببینید:
گفت‌وگوهای فارس در این مورد
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8611190330
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8611140639
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8611210331

اولی خلاصه است از طرف کسی که در فلسفه دانستنش شکی نیست!
دومی از کسی که پژوهشگر این حوزه هستش؛
سومی هم که اصلا درس این موضوع رو خونده!


گفتید:
ابا اقاي دكتر سروش كه چيز بدي نگفتند اينكه نزول وحي از طريق الهام بوده ودر نقل ان از پيامبر ميتواند خطاي انساني بر ان مترتب شود كجايش كفر وارتداد است؟جناب خرمشاهي هم كه اغلب با همين ايات قران بر عليه اقاي سروش نوشته اند پس نظريه خودشون چيست ؟اينكه چشم بسته وبدون تعمق هم چيزي را بپذيريم كه احتياجي به فيلسوف وپژوهشگر نيست.


جوابش سادست. خود قرآن این موضوع (خطای انسانی از سوی پیامبر و دیگر مواردی که سروش مطرح میکنه ) رو رد میکنه؛
حال 3 راه هست: قرآن رو با دید سنتی قبول داری، حرف سروش، اصلا هیچی رو قبول نداری؛
یعنی اگه قرآن رو قبول داری که از خدا و با لفظ و معنای خداست که چرت بودن حرف سروش مشخصه اگر هم نظر سروش رو قبول داری پس مجبوری پیامبر رو به دروغگویی (نعوذبالله) محکوم کنی که خب این نه جایی برای نبوت میذاره و نه عارف بودن پیامبر! بلکه تنها یه شاعر در 1400 سال پیش بوده که خب اگه بحث ارتداد رو قبول نداشته باشین باید گفت سروش نمی‌فهمه داره چی میگه و احتمالا هنوز قرآن رو نخونده !
حالت سوم هم که تکلیفش مشخصه دیگه اصلا قبول نداره، باز به اون که تکلیف خودش رو مشخص کرده! بی (50682)
 
عامی
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۱۷:۵۲:۲۶
بحث در اینگونه مسایل بویژه نظر به حساس بودن آنهابدلیل ماهیت دینی بودنشان را باید صرفا برای صاحبنظران آن گذاشت تا باکشیده شدن آن به میان عوام خدای نکرده موجب فتنه نشود.من عامی که خیلی از سخنان سروش سر در نمی آورم ولی آقای خرمشاهی را از طریق ترجمه سلیس ایشان از قرآن می شناسم.بهتر بود ایشان تعبیر قرآن ستیزی را بکار نمی بردنداما از نوشته ایشان مشخص شد که حرف آقای سروش را نیز دیگرانی در قرنهای گذشته زده اند و خدشه ای هم به اسلام و کلام خدا نتوانسته اند وارد کنند.چه بسا از این طریق مایه استحکام وحیانیت قرآن نزد منتقدان آن بیشتر فراهم شود. بسیاری از اندیشمندان بی غرض هم اگرمتوح
جه شوند که یک نظریه آنها در موردی اشتباه بودی براحتی می پذیرند پس با استدلال به مقابله با نظرش رفتن راه را برای ایشان باز بگذاریم. (50685)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۲۱:۱۵:۱۴
مهمتر از سخن سروش و مقاله خرمشاهي اين كار الف است كه اميدوارم سرمشق رسانه هاي متدينين بشود كه سخني را با امانت مطرح كرده و در معرض نقد گذاشته تا اين همه بحثهاي مفيد مطرح بشود. اين روش الف هم ديني است و هم متين (50694)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۳ ۲۳:۰۶:۲۸
واقعاً همینطور است. من خود را اصولگرا نمیدانم و معمولاً اخبار را از بی بی سی و امثال آن پیگیری میکنم. اما این رفتار الف دارد کم کم جای خود را در دلم باز میکند و کم کم دفعات بیشتری در روز من را به این سایت میکشاند!

در مورد موضوع اصلی بحث، با حرفهای آقای مقداد با عنوان \"فلسفه ی محض برای فلسفه دوستان\" موافقم. فقط حرفهای ایشان هیچ تاییدی بر حرفهای آقای خرمشاهی نیست. ضمن اینکه سؤال اساسی این میشود که حالا که ایمان یک برداشت غیر عقلایی و درونیست، چرا اصرار داریم دین را به خورد همه بدهیم؟ اصولاً کسی که دین ندارد با اوکه دارد از لحاظ خدا فرقی ندارند (منطقاً) چون ایمان زوری نیست. (50697)
 
mohamad Javad Mohammadi
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۰۳:۴۲:۳۰
ابتدا باید تشکر کرد از جناب آقای خرمشاهی که بدون تعارف و نان قرض دادن و بهانه هایی مثل رفاقت دیرینه و ... جواب جناب آقای سروش رو دادند .

و حالا ذکر چند نکته ،



1 . عنوانی که آقای خرمشاهی انتخاب کرده اند قابل دفاع است چرا که گفتار آقای سروش ( در جای جای گفتار او ) مخالفت صریح با کلام الهی دارد لذا به کار بردن این عنوان ( قرآن ستیز ) قابل دفاع است . و البته بعض از ما مردم طبق عادت دیرینه کلمات صریح به مذاقمان خوشایند نیست ولی این چیزی از واقعیت امر کم نمیکند .

2 . تا آنجا که از کلام آقای سروش بر می آید ایشان خود را فردی مسلمان و متدین به دین اسلام میدانند ، حال اگر فی الواقع ایشان به این دین پای بندند ( و احیانا روشن فکر هم هستند آن هم از نوع دینی ) برای بیانات خود مبنی بر اینکه قران بشری و خطاپذیر میتواند باشد باید از متن قران دلیل بیاورند ، چرا که قران متنی است که در این میان مورد اختلاف است که آیا بشری است و یا فی الواقع مفهوم ، منطوق و الفاظش همگی الهی است و پیامبر شخصی است که فقط بازگو کننده و واسطه صادق است . و اساسا وقتی بحثی در حوزه علم کلام مطرح میشود برای اثبات امری است که در چارچوب دین مورد ارزیابی قرار میگیرد لذا در بحث کلامی چه در اثبات امری و چه در نفی امری تنها به متون دینی استناد میشود ( قران و روایات صحیح که البته آقای خرمشاهی فقط به ایات استناد کرده اند ) و البته با استدلات عقلی . لذا آن دسته عزیزانی که در نقد جناب خرمشاهی گفته اند که قران خود محل دعوی است لذا چرا ایشان به آن استدلال کرده اند معنی ورود به بحثهای کلامی را نمیدانند .

3 . واقعا یکبار و برای همیشه هر کس باید تکلیف خود را با دین ، خدا ، پیامبر و مبانی و اصول دین و تعالیم دینی روشن کند . آقای سروش اگر از منظر یک غیر مسلمان حرف میزدند میتوانستند بافته ها و یا یافته های ذهن خود که البته این سخنان از آن ایشان نیست و قدمای از مغرضین گفته اند را مطرح میکردند که البته جواب آنها هم در جای خود داده شده است . ولی تا آنجا که ما میدانیم جناب دکتر خود را مودب به آداب دینی میدانند و عامل به فرائض . حال که چنین است و ایشان همانند ما داعیه اسلام دارند برای فهم این اسلام به چه متنی و به چه شخصی باید مراجعه کرد ، اگر عاقلانه هم به این قضیه نگاه کنیم عقل حکم میکند به کلام خود خداوند که قران است و به کلام کسی که قران ضمانت صحت و صدق و سلامت آن را داده و درباره پیامبرش فرموده ، ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی .

4 . عمر دنیا و به مراتب عمر ما انسانها کوتاه و ناچیز است ، آنچه پایدار و جاوید است خداوند ، کلامش و حقیقت پیامبر و بزرگان است ، پس سراوار نیست که برای شهرت و یا هر چیز دیگر پای کوچک و... روی نور و حقیقت قرار دهیم . خداوند بارها و بارها در جای جای قران که کلام وحی و نور است تکلیف این مباحث را روشن کرده که جناب آقای خرمشاهی به بعض آنها ارجاع داده اند .
جناب آقای سروش بله با شما هستم جناب آقای سروش وهر کسی که کلام او به مذاقتان خوشایند است ؛ شما بر بلندای شاخه ای نشسته اید و به گمان خود در پیراستن آن از برگها و شاخکهای خشک همت گمارده اید و حال انکه شما در حال فرو فکندن اصل و ریشه و تنه این درختید شما قبلها مهدویت شخصی را محال و مسخره شمردید ، آنگاه در باب احکام سخنها گفتید و حال با کلام الهی سر ناسازگاری گذاشتید و پیامبر اکرم و قرآن را مور حجمه قرار داده اید . شما اگر واقعا سر ستیزه با قران ندارید ، سر تعظیم در مقابلش فرو نهید و با تامل توام با عقل در آیات او نظر افکنید آنگاه خود در قضاوت فرمایشات خود برآئید .

و العاقبه لاهل التقوی و الیقین

م . ج . م

دانشجوی فلسفه (50711)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۱:۴۷:۲۸
شما واقعاً در منطق دچار ایرادات اساسی هستید! آیا از انسانی که به دروغگو بودنش شک داریم میپرسیم که دروغ میگویی یا راست؟
اگر آقای سروش شبیه شما به قرآن اعتقاد داشت که اصلاً این بحثها را یا مطرح نمیکرد یا فقط بعنوان یک شک مطرح میکرد که بدنبال رفع آنست.

و اساسا وقتی بحثی در حوزه علم کلام مطرح میشود برای اثبات امری است که در چارچوب دین مورد ارزیابی قرار میگیرد لذا در بحث کلامی چه در اثبات امری و چه در نفی امری تنها به متون دینی استناد میشود ( قران و روایات صحیح که البته آقای خرمشاهی فقط به ایات استناد کرده اند )
اگر دین و قوانین آنرا بصورت قوانین پایه قبول داشته باشیم میتوانیم از آنها برای توضیح هر امری، حتی اگر در حیطۀ دینی نباشد (فقط کافیست قوانین مورد نظر آنرا پوشش دهند) استفاده کرد. و اگر که این قوانین را قبول نداشته باشیم، طبیعتاً از خودشان برای تایید خودشان استفاده نمیکنیم. (50768)
 
فاخر
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۰۹:۱۲:۳۱
اقای خرم شاهی متاسفانه حرمت طرف مقابل را رعایت نمیکند. داستان نقد مرحوم گلشیری بر ترجمه قران اقای خرمشاهی در روزنامه سلام که از یادمان رفته بود زنده شد.مثلا عنوان این مقاله متاسفم (50729)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۰۹:۴۷:۱۶
من نه سروش را قبول دارم (با آن پیشینه ای که در شورای انقلاب فرهنگی دارد و بعد سرش به سنگ خورد و از آن طرف بام افتاد ) ونه امثال این آقایی که به نظر خودش نقد نوشته. دوستی شعری از خیام آورده بود که برای این موقعیت بسیار مناسب است (اسرار ازل را نه تو دانی و نه من ...) لیکن به نظر بنده می رسد که اسلام دین کاملی نیست (دلایل زیاد است و مجالش در این مختصر نیست) من که \"به دینی\" را برگزیده ام یعنی هر سخن نیکویی را از هر مکتبی باشد می پذیرم. (50738)
 
علي
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۰:۳۴:۱۴
ابتدا كه مطلب دكتر سروش رو اينجا ديدم چون به مباحث ايشون علاقه دارم و از نظر سياسي با سايت الف در سوي مقابل قرار مي گيرم، بدبينانه تصور نمودم كه هدف از انتشار اين بحث به دليل بهره برداري سياسي به جهت ايراد اتهام ارتداد به دكتر سروش صورت گرفته و در همين مورد نيز نظري ارسال نمودم كه البته تاييد نشد.
اما حالا حس كردم كه اين بار دليل مطرح نمودن نظرات دكتر سروش نياز به مطرح شدن مباحثي از اين دست و بيشتر شكافتن چنين نظراتي است و لذا از شما تشكر مي كنم.
اما در خصوص پاسخ جناب خرمشاهي همانطور كه پيشتر نيز ديگران نوشته اند متاسفانه در حد قابل قبولي نبود و صرفا به جهت اعلام موضع و اينكه چون به زعم ايشان كسي جسارتي به مقدسات نموده مكلف به اعلام موضع و دفاع از نگرش سنتي و به باور ايشان تنها قرائت قابل قبول از دين بوده اند. موضوعي كه متاسفانه ثواب محور است تا صواب محور.
آنچه اين نقد را از سكه مي اندازد ذهنيتي منفي است كه متاسفانه تلاش تلاشگران عرصه روشنفكري ديني را كه به جهت نياز مبرم نظري در اين عرصه فعالند و همواره از هر دو سو نواخته مي شوند را از اساس خدشه دار مي داند.
نياز به دفاع برون ديني از دين شايد دليل اصلي تاملات امثال دكتر سروش بوده كه مرحله به مرحله تا كنون پيش رفته اند تا در برابر ايراداتي كه منطق برون ديني بر آنها وارد مي كند پاسخي از جنس خود دهند نه به سياق استاد خرمشاهي آيه اي از قرآن كه محل مناقشه دينداران با غير است.
لذا به نظر من اين تلاشها بسيار مغتنم هستند و به صراحت مي گويم كه اگر نبود تلاشهاي دكتر سروش و ديگر روشنفكران ديني چون ملكيان و مجتهد شبستري شايد من ديگر نمي توانستم از مسلمانيم دفاع كنم و ...
پيشنهاد مي كنم آخرين نظريه استاد مجتهد شبستري را كه تا حدود زيادي به اين بحث مربوط مي شود را مطالعه كنيد و سايت الف نيز خلاصه آن را منتشر نمايد.
http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=10992&p=1 (50750)
 
مسعود
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۱:۴۳:۱۲
امام خمینی فرموده‌اند: «ماه رمضان مبارک است. برای اين‌که نزول وحی بر او شده است يا به عبارت ديگر معنويت رسول خدا وحی را نازل کرده است... و به عبارت ديگر وارد کرده است پيغمبر اسلام جبرييل امين را در اين دنيا.» (ج ۲۰ صحيفه‌ی نور؛ سخنرانی ۲۵ فروردين ۱۳۶۶).
دکتر سروش بالاتر از این حرفی زده بود؟ نکند امام خمینی هم قرآن‌ستیز است؟(نعوذ بالله) (50767)
 
حافظ
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۲:۴۲:۱۷
واقعاٌ‌ چنین اظهاراتی از آقای خرمشاهی بعید بود. حرف‌هایی که زده‌اند نه در شأن ایشان است و نه در شٱن دکتر سروش. تعابیری چون قرآن‌ستیز،‌ خارق اجماع، آلودگی به ارتداد، در یک مباحثه علمی چگونه راه یافته است.


(50781)
 
نعمت
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۲:۵۳:۴۲
اقای سروش در مصاحبه خود در باره خلاصه ای از کتاب خود قران را وحی می داند که از طرف خداوند بر حضرت نازل شده است منتهی می گوید لازم نیست تمام ان به لفظ نازل شده باشد بلکه نزول وحی یا الهام بصورت مفهو م هم کافی است البته می کوید امکان خطا در قران وجود دارد که درست نیست مگر اینکه خطا را از جمع اورندگان این کتاب اسمانی بدانیم که ان هم بخاطر وجود نویسندگان متعدد بسیار ضعیف است ایشان حتی واسطه وحی بین خداوند متعال را با حضرت .جبرئیل می داند واز طرفی می گوید لازم نیست پیامبر علومی را که هنوز کشف نشده است مثل علم نجوم بداند البته اقای سروش شعر را الهامی مثل الهام به پیامبران می داند که اشتباه است اگر شعر را الهام بدانیم که قطعا نیست باید گفت پیامبران منتخب خداوند می باشند تا پیام اورا بمردم برسانند متاسفانه بعضی از افراد سعی دارند که نظر هر کس با نظر انها موافق نیست قران ستیز معرفی کنند جای بسی تاسف (50787)
 
Mohammad Javad Mohammadi
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۲:۵۳:۵۱
دوست عزیز جناب اقای ناشناس ؛

شما گفته اید که بنده ( در منطق دچار ایرادات اساسی هستم ) و نیز گفته اید ( اگر آقای سروش شبیه شما به قرآن اعتقاد داشت ... ) تا آخر نوشته شما .


دوست عزیز شما یا نباید وارد حوزه بحثهای کلامی شوید و چنانجه وارد این حوزه شدید باید طبق متد و اصول این روش حرکت کنید و تعریف علم کلام و متد آن در نزد عالمان و پژوهندگان این علم روشن است ، چنانچه مایلید مراجعه فرمائید .

دیگر آنکه بحثهای صرفا عقلی در اثبات توحید و کلا اصول دین وارد است و پس از انکه شخصی در این اصول کاوش عقلی کرد یا معتقد به این اصول میشود یا خیر ، اگر کاوش او منجر به انکار این اصول شد که فبها و چنانچه کاوش او منجر به قبول توحید ، نبوت و ... شد ، چنانچه ظاهرا کاوشهای اقای سروش منتهی به این امراست ( چرا که خود را روشنفکر دینی میداند ) هر نوع کاوش بعدی در وادی دین با استناد به متن دین خواهد بود و البته این با فهمها و برداشتهای جدید منافاتی ندارد تا آنجا که با اصل و متن دین مخالفت نداشته باشد .

جناب آقای سروش در بخشی از بیانات خود میگویند ؛ بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است

همانطور که در این نقل قول میبینید در اینجا سروش برای این مدعای خود هیچ نوع استدلا ل عقلی و نقلی ای ذکر نمیکند و تنها مدعایی را مطرح میکند ، آن هم در وادی مباحث کلامی . ولی در عوض گروه مقابل سخن خود را استوار بر دلایل عقلی و نیز مستند به متن دین میکنند که اگر خوانندگان و بالخصوص ناشناس عزیز اگر مایل باشد باید مراجعه کند .

در آخر اینکه سخنان جناب سروش بیش از آنکه خود را برآیندی از اندیشه ای ژرف بنمایاند ، ذهنی مشوش را ترسیم میکند . پس اگر ژرف بنگرید میبیند که در اینجا سروش تنها نتیجه یک قضیه منطقی را ذکر کرده ، بدون اینکه آن را استوار بر صغری و کبری ای عقل پسند کرده باشد .

م . ج . م .

دانشجوی فلسفه (50788)
 
ناشناس قبلی!
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۷:۴۱:۱۰
دیگر آنکه بحثهای صرفا عقلی در اثبات توحید و کلا اصول دین وارد است و پس از انکه شخصی در این اصول کاوش عقلی کرد یا معتقد به این اصول میشود یا خیر ، اگر کاوش او منجر به انکار این اصول شد که فبها و چنانچه کاوش او منجر به قبول توحید ، نبوت و ... شد ، چنانچه ظاهرا کاوشهای اقای سروش منتهی به این امراست ( چرا که خود را روشنفکر دینی میداند ) هر نوع کاوش بعدی در وادی دین با استناد به متن دین خواهد بود و البته این با فهمها و برداشتهای جدید منافاتی ندارد تا آنجا که با اصل و متن دین مخالفت نداشته باشد .
این همان چیزیست که من گفتم. اگر آقای سروش اصول دین را با کاوش عقلی خود نپذیرفته باشد که خود شما هم قبول دارید نباید بر پایۀ آن اعتقادات چیزی را اثبات یا رد کند. تنها نکتۀ باقی مانده اینست که آیا لصولی که آقای سروش پذیرفته اند شامل خدایی بودن و بی خطا بودن قرآن نیز هست یا خیر (که ظاهراآ نیست).

جناب آقای سروش در بخشی از بیانات خود میگویند ؛ بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است

همانطور که در این نقل قول میبینید در اینجا سروش برای این مدعای خود هیچ نوع استدلا ل عقلی و نقلی ای ذکر نمیکند و تنها مدعایی را مطرح میکند
متنی که از ایشان در سایت الف نقل شده ظاهراً توصیفی ساده تر از یک متن جامعتر بوده است. در این متن جناب دکتر فقط آنچه نظرش است را بصورتی ساده بیان کرده و دلیلی نیاورده. (50825)
 
علي
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۴:۰۳:۱۴
در جواب آن آقايي كه مي گويند چه دليلي هست بر بشري بودن قرآن و در واقع به سروش مي گويند تو فقط توليد شك كردي و استدلال نداري خواهشا به اين موارد دقت كن:
1_آيا خداي حكيم عادل در هيچ زماني و به هر دليلي راضي ميشن گروهي از آدمها برده ديگران باشند.يك دور قرآن و باب عتق فقه شيعه و اهل سنت شما را با اين ايده آشنا مي كند نگوييد قرآن نگفته آيات صريح و بسيار وجود دارد آيا اين غير از اثبات بشري بودن كاري ميكند
2_اشاره و ارجاع به عقايد ساده و پيش پا افتاده عربها
3_تكرار بي دليل همه قصهها و موضوعات بطوريكه ميتوان قرآن را در ده صفحه خلاصه كرد من شك ندارم محمد ادمي نازنين و مصلح و مهربان بوده اند كه ميخواستند عربها را به آقايي برسانند و مثل يك روحاني به موعظه و تذكر پرداخته‌اند فراموش نكنيد او در قبيله زبان‌آور سعديه بزرگ شده و خود گفته افصح من نطق بالضاد مي باشديعني فصاحت قرآن مثل فصاحت ديوان حافظ براي خواجه شيرازي اسست و نه بيشتر اما در جواب تحدي بايد گفت مگه شما جان بركفان ميگذاريد يكي مثل قرآن بياورد تا خبري بشنويد كفن‌پوشان به ترور ..تازه اگه شما راست ميگوييد مثل غزليات حافظ شعر بگوييد آيا كسي ميتواند و آيا اين يعني وحياني بودن؟
4_در هيچ جاي قرآن مبارزه با ظالم و حاكم جور و حقوق بشر و ارزشهاي اصيل انساني نيامده. فراموش نكنيد ظلم در تمام آيات قرآن ظلم به نفس در پذيرش بتهاست خدا فقط از خودش دفاع ميكند نه از انسانها
من دهها دليل ريز ميتوانم از آيات بر بشري بودن بياورم اينها فقط كليات و تعداد كمي بود. براي اهل دقت كافي است. (50801)
 
علیرضا کاظمی (شیراز)
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۴:۳۱:۴۲
پیش از هر چیز از مدیریت و دست اند کاران سایت وزین صمیمانه و صادقانه تشکر می کنم.

اگر باب گفتگو در کشورمان بین اندیشمندان با رعایت اصول مدارا در عمل (در عرصه نظر نیازی به مصلحت اندیشی در نقد نظریه ها نیست) ، باز مانده بود و همه اندیشمندان جامعه ما محروم از تیغ تیز و پر برکت انتقاد نمی ماندند امروز کار دنیای اندیشه ما و فرهنگ ما به مراتب بهتر از این بود به به تبع آن خود ما هم به مراتب بهتر از اکنون بودیم چون

ای برادر تو همه اندیشه ای
ما بقی خود استخوان و ریشه ای

اگر جای پذیرش تندروی در عرصه عمل و برخورد که متاسفانه در کشمورمان حاکم بوده و هست، صراحت و بی باکی در عرصه نقد و نظر را می پذیرفتیم و بر می تابیدیم بسیار روشنگری ها می شد.

اگر چنین بود آنگاه این گونه نبود که دکتر سروش و متفکرانی چون او تنها بیاندیشند و گروهی بزرگ از اندیشمندان مسلمان و با ایمان را در نقد آرای خود از دست بدهند و اینگونه تنها پیش بروند که احتمال اشتباه و خطای بیشتر دارد.

به هر حال انسان هست و اشتباه برخی کم و برخی بیش برخی اشتباه های عامیانه و کمتر نظام مند و برخی اشتباه های عالمانه و بیشتر نظام مند .

من تقریبا بیشتر آثار دکتر سروش را مطالعه کرده ام حتی جدید ترین ها را از وبسایت رسمی ایشان. برخی از کتاب ها را که امانت نگرفته ام بارها مراجعه کرده هرچند که هم اکنون برخی از اندیشه های ایشان را می پذیرم و برخی را نه اما قطعیتی ندارم.

اما به هر حال آنچنان که استاد خرمشاهی نوشته اند هم نیست که این همه آشفتگی چه سودی دارد؟ قطعا دکتر سروش برای حل مشکل هایی که در تطبیق دین با دوران و مسایل مدرن دارد می کوشند و لی نه مثل خیلی ها برای توجیه کردن بلکه ایشان بنا بر روش علمی و فلسفی و کلامی دنبال راه حلی ریشه ای هستند نه پاک کردن صورت مساله مثل خیلی از آقایان علمای بزرگوار.

این تلاش ایشان امروز به اینجا کشیده. چون راه طولانی ای در تفکر طی کرده اند احتمال خطا بسیار بالا است به ویژه که برخی از آریی ایشان جدید هم هست بنا براین نقد لازم و بلکه واجب است.

امیدوارم دکتر سروش هم روش دقیق سابق خود در استدلال را از دست ندهند چیزی که با کمی نا امیدی می بینم در سال های اخیر کمی از آن عدول کرده اند. امیدوارم که در این میان حقیقت روشن تر شود که قطعا چنین است اگر هوی و هوس ها در اندیشمندی و مباحثه ترک شود و عادلانه و از سر درد تحقیق و حقیقت به اندیشه کنار هم بنشینیم که سعدی علیه الرحمه گفته:

حقیقت سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد بر خواسته

شاید امروز فضای حقیقت حتی بدون هوی و هوس هم آن طور که سعدی گفته پاک و عاری از گرد و خاک نباشد ام بی شک می توان در آن راهی نبستا خوب یافت

به امید هدایت برونی و عقلی از سوی خداوند دانا و مهربان (50811)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۱۵:۱۴:۲۶
به نام اللّه
جناب دكتر سروش
اميدوارم كه به سرنوشت سامري كه صاحب دانش بود دچار
نگرديد اهل علم ميگويند در بحث هاي كلامي نه بايد از منبعي كه مورر بحث است استفاده كرد ولي من كه يك فرد
عامي هستم و به عير از قران منبعي ندارم از شما كه مي گوييد پيامبر دانشمند نبوده ومن هم اين را قبول دارم نظرتان
در مورد كروي شكل بودن زمين وهرچه به طرف بالا ميرويم
دچار تنگي نفس ميشويم ويا سه مرحله تاريكي كه جنين مگذراند وخيلي چيزهاي ديگر كه امروزه علم نشان مي دهد را چطو ر محمد مي دانسته؟ ودر قران مطرح كرده
است؟
شما كه اهل علم هستيد وبا دانش اين زمان اشنا . يك سوره مانند قرا ن بياوريد تا معلو م شود بشر قادر به اين كار است يانه ؟

نظرتان درمورد مجعزه رياضي قران چيست؟ (50815)
 
Mohammad J avad Mohammadi
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۲۰:۱۵:۰۱
دوست عزیز و ناشناس ؛

ظاهرا شما در خواندن پاسخ قبل من ، دقت لازم را به عمل نیاورده اید .
چرا که از کلام من چیزی را برداشت کرده اید که حتی با ظاهر کلام من هم منافات دارد و محتاج به تامل عقلانی نداشته و ندارد . ( بگذریم این نیز مهم نیست ، دنیای ما دنیای سرعت است و تامل در آن جایی ندارد . )

اما در مورد قسمت دوم فرمایشات شما که فرمودید ؛

متنی که از ایشان در سایت الف نقل شده ظاهراً توصیفی ساده تر از یک متن جامعتر بوده است. در این متن جناب دکتر فقط آنچه نظرش است را بصورتی ساده بیان کرده و دلیلی نیاورده.


شما را ارجاع میدهم به سایت اقای سروش تا مشروح بیانات ایشان را بخوانید . در آنجا متن اصلی مصاحبه موجود است ؛ ولی مع الاسف در انجا هم جناب دکتر جز شاهد اوردن قول قدما ؛ ذکر خیری از مولوی و نیز تنها ارائه دادن نظر خود ، ما را با استدلالی عقلی و عالم پسند رو برو نمیکند .

مع الاسف در دنیای پرتنش ما انسانها مسحور القاب و الفاظ بعض افرادند ، هر چه انها بگویند گویی میوه ای پرطراوت از شاخسار بی واسطه علوم است و نقد دیگران گویی همه غرض ورزی و ...

همه درد دل این است که دکتر سروش با بیانی زیبا میگوید من نه منکر خدا ، نه رسول خدا و نه وحیانیت قرانم ولی در عمل انگونه که تا کنون نشان داده ارزشی برای ایات قران که خود منادی اراده و مشیت الهی است قائل نیست . پیامبر خدا را در حد شاعری بلند پایه تنزل مقام میبخشد و قران را تعبیری خود پردازانه و البته زیبا در حد اعجاز ظاهری از رسول خدا که البته دخالت فهم و ساختار ذهنی رسول نیز در ان میتواند مدخلیت داشته باشد ؛ و این چیزی است که مخالف صددر صد کلام الهی است . که در این باب و در نقد گفتار آقای سروش استاد خرمشاهی و نیز دکتر نصری در حد توان ادله نقلی و عقلی اقامه کرده اند ولی چه سود که هر چه منتقدین بگویند چیزی از شیرینی ماست استاد شما ( دکتر سروش ) ظاهرا نمیکاهد . گویی هر انچه آقای سروش گوید ولو اینکه بر پایه اکسیژن استوارش کرده باشد ، از قوی ترین زیرساختها برخوردار است و منتقد ( فلکزده ) باید از کرات بالا دلیل بیاورد .
و البته این نیز بگذرد ، تاریخ در حال تکرار است ؛ دکتر سروش جز تکرار کننده سمفونی ای قدیمی بیش نیست که البته گویی در چشم نااشنایان با علم کلام و تاریخ علم کلام ؛ ظاهرا بسیار جدید نمایان شده است .
در اخر باید عرض کنم که کسی در مورد دامنه اطلاعات جناب آقای سروش و نیز پر مطالعه بودن ایشان شک نداشته و ندارد ولی مع الاسف ایشان در اوج اطلاعات دچار عوامزدگی عالمانه شده اند .

با آرزوی بهترین ها برای جناب اقای دکتر سروش که همانا سکون نفس و پایان نیکوست .


م . ج . م

دانشجوی فلسفه (50843)
 
دانشجو
۱۳۸۶-۱۱-۲۴ ۲۱:۳۲:۵۴
اگر بنا به قرآن شناسي است، پر واضح است که خرمشاهي استاد ترند. و نيز بحثي فلسفي نبوده که سروش در اينباره اظهار نظر کرده است.

بسيار متشکرم از پاسخي که جناب خرمشاهي داده اند. تضارب آرا بسيار موثر است. (50848)
 
مهدی
۱۳۸۶-۱۱-۲۵ ۰۸:۵۶:۲۲
با عرض سلام خدمت دوستی که خودشونو علی میری معرفی کردن
مسائلی که فرموده بودید را خواندم. بنده سعی بر جواب دادن ندارم چون اصلا دراین سطح نیستم ولی برای باز بودن باب گفتگو فقط چند سوال می پرسم لطفا جواب بدین.
1- چرا recovery factor مخازن fracture دار با مخازن نفت بدون fracture متفاوته؟
2- چرا permeability مخازن به prosity آنها هم بستگی دارد؟
3- چرا پس از بمباران نوترونی هسته برخی از ایزوتوپ های اورانیوم مقدار زیادی انرژی حاصل می شود؟

البته من قیل از شما این سوالها را از بلال حبشی هم پرسیده بودم ولی ایشان نتونسته بود به اونها جواب بده با انکه خیلی هم تو اینترنت گشته بود.

حالا من واقعا متعجبم چرا خداوند متعال این بحثای مهم رو توی قرآن نیاورده بودن تا بلال جان و بقیه یاران حضرت رسول(ص) از اونها آگاه بشن و به جای اونها به بحثهایی که مربوط به زمان اونها بوده پرداخته. پس این ثابت می کنه که قرآن از سوی خدا نبوده و اگر Pr.R. Green این کتاب رو می نوشتن (قرآن) حتما کاربردش بیشتر بوده برای اون بنده خداها.
من چند تا کتاب دارم در مورد پیوند مغزه و قراره سال 3050 چاپ بشه اگر فکر میکنید مفیده بدم بخونینش.
دوست عزیز قرآن مسائل آن زمان را با متن ساده بیان فرموده بعد گفتن سحره شما انتظار داشتین توش مکتب تیلور رو توضیح می داد تا 1400 سال بعد که شما اومدین نفرمایید که قرآن سطحش پایینه. قرآن مدعی است که مربوط به همه زمانهاست پس چطور انتظار دارین طوری باشه که مطالبش رو قدما نفهمن.
از اونجایی که هدف از خلقت صحبت کردن با موبایل یا فرستادن SMS های جالب برای همه است و یا چت کردن با دیگر عزیزان به نظر می رسه مردم دوران های قبلی واقعا از سعادت دور بودن.

و مطلب دیگر اینکه به نظر می رسه اگر کسی روزی به اسحاق نیوتن می گفته بعد از تو البرت انیشتین میاد و بعضی نظریات در فیزیک ارائه می ده که توی فیزیک کلاسیک نمی گنجه مطمئنا تعجب می کرد و گمان می کرد که مگه این ممکنه چون همه نظریات من از نطر تجربی جواب داده. و حالا شما دوست عزیز حتما می پندارید که این چیزها رو که فرموده بودید به تنهایی بدست آوردین و کسی قبل از شما مطرح نکرده بوده که با این اطمینان از اونها سخن می گید. قبل از شما خیلی ها این مسائل رو مطرح کردن و جواب گرفتن که می تونید به جوابهب مراجعه فرمایید . در ضمن از کجا می دونید مطالبی که از نظر شما منطقی و آزموده شده است بعدا نقض نشه که می فرمایید قرآن با اونها متفاوته.
مطلب آخر اینکه از نظر شما قرآن به مسائل حقوق بشر نپرداخته ( که جدا شما رو به خوندن دوباره قرآن با تامل دعوت می کنم.) مثلا اینکه قرآن به کنیز و امثال این اشاره فرموده و شاید از نظر شما تایید فرموده . خوب من یه سوال دارم احتمالا با لطف خدا سازگار نیست که به موجودی ظلم بشه پس حتما برنامه های کانال 4 رو که توش یه آهوی خوشگل توسط یه چیتا تکه تکه می شود نگاه کنید که توش به اون (البته از نظر ما) ظلم می شه. و یا توی سریالهای خارجی (کشورهای حقوق مدار) ببینید که چطور دارن گوشت یه گوساله بیچاره رو که کشتن دارن می خورن در حالی که با خوردن سبزیجات و حبوبات و تخم مرغ هم می شود به همان مایحتاج بدن دست یافت. خوب پس ای ظالما. شاید باید توی دیدگاهمون تجدید نظر کنیم.
با تشکر از توجه شما و معذرت از طولانی بودن متن. (50880)
 
tebyan
۱۳۸۶-۱۱-۲۵ ۱۲:۱۵:۳۷
من از استاد بهاءالدين خرمشاهي تشكر مي‌كنم كه به خود زحمت داده‌اند و اين مقاله را نوشته‌اند واز نقد كنندگان اين مطلب و مطلب دكتر سروش نيز متشكرم و اميدوارم آقايان دكتر سروش و استاد خرمشاهي هم براي اين نقدها پاسخ دهند
همه دوستان را به مطالعه قران كريم و تدبر در آن بدون تعصبات مذهبي دعوت مي‌كنم و از دوستان خواهشم ميكنم به اين مساله توجه كنند كه اگر مواردي از مطالب قران به ظاهر مربوط به زمان پيامبر است كه البته مي‌تواند در حال حاضر و يا آينده باز هم مصداق پيدا كند مانند احكام مربوط به بردگان و... ولي عمده مطالب قران تا قيامت راه گشا و اصلاح گر امور زندگي و انساني بشريت خواهد بود. (50896)
 
مهرگان
۱۳۸۶-۱۱-۲۵ ۱۲:۲۶:۱۷
دکترسروش یکی ازاندیشمندان بزرگ ایرانی در عصرحاضرهستند.بنظرمیزسد مقاله استادخرمشاهی بیشترجنبه احساسی داردنه استدلالی ومنطقی. گمان مبرکه بایان رسیدکارمغان (50900)
 
عبدالله
۱۳۸۶-۱۱-۲۵ ۱۵:۴۳:۱۹
به نام خدا
1- بوعلی سینا استادی داشت که برایش نظرات معتزله و اشاعره در خصوص بحث حدوث و قدم قرآن را مطرح مینمود. پس از پایان بحث، رو به بوعلی سینا کرد و گفت: نظر تو در باب حادث و یا قدیم بودن قرآن چیست؟ بوعلی سینا گفت: این بحث به نظر من توطئة بنی امیه و بنی عباس برای سرگرم کردن اندیشمندان و قلع و قمع مخالفانشان بوده است. استاد وی متعجب شد و پرسید: چرا؟ بوعلی سینا جواب داد: در قرآن آمده که \"یسئلونک عن الروح . قل الروح من امر ربی\" روح قرآن که کلام خداوندی است ، برتر از روح بشر است. وقتی خداوند متعال میفرماید روح بشری از امور مربوط به خداوند است و منظور آن است که در آنچه فهم شما بدان نمیرسد مجادلة بیخود نکنید پس تبعاً روح قرآن نیز از همان مقوله یا بالاتر است و محل بحث و مجادله نیست.
2- اگر جناب سروش بفرمایند من در ذات قرآن بحث نمیکنم بلکه در صورت آن بحث کرده ام ، باید یادآور شد که حضرت محمد امین (ص) به تأیید تواریخ ، انسانی متواضع و فروتن بوده است و ایشان دستور داشته‌اند که بیش از طاقت خود در ارشاد و هدایت مردمان پافشاری ننمایند و لذا مواردی مثل مباهله را نیز فقط به امر خداوند متعال انجام می‌داده‌اند. اما در متن قرآن راجع به صورت قرآن نیز آیات صریحی وجود دارد که \"یأت به سورة\" را به مبارزه‌طلبی می‌خواند (آیات تحدی). چنین جمله‌ای نمیتواند از بیان شخصی پیامبر اسلام (ص) بروز نماید زیرا مسلماً پیامبر اسلام (ص) فروتنی و تواضع خود را در این مقوله به کناری ننهاده بلکه اطمینان قلبی نسبت به آن داشته است. میتوان یقین داشت که چنین اطمینانی ناشی از تسلط ایشان به زبان عربی نبوده بلکه ناشی از مبدأ صدور این متن بوده است که در ماورای ذات نبوی قرار داشته است.
3- نزول وحی و بروز الهام و درک عقلانی پیامبر گرامی اسلام (ص) از وحی، برای غیر پیامبران تجربه نشده است. لذا باید آنچه خود ایشان در این خصوص فرموده‌اند را نصب‌العین قرار داد. این نزول در هر شکل اعم از تصویر، دانش، صوت، کلمه و هر مقولة دیگر که بوده و حالات روحی همزمان و متعاقب آن، برای دیگران غیرقابل تجربه بوده است اما ایشان پس از نزول فزشتة وحی اغلب از عباراتی مانند: به من گفت، از جانب پروردگار فرمود، القاء کرد و نظایر آن استفاده نموده و نمیفرموند: چنین فهمیدم ویا اینطور استنباط کردم یا نظایر آن. فلذا ما نیز باید به گفتة پیامبر بزرگوار (ص) اکتفا کنیم.
4- دوباره حکایت بند اول فوق را بخوانید. از شما و هم از جناب سروش می‌پرسم که فکر می‌کنید دلیل جناب سروش از طرح چنین مقوله‌ای در چنین زمانی و با چنین کلماتی چیست؟ و از طرح آن چه نتایج و مقصود و منظوری حاصل خواهد شد؟ (50913)
 
رضا
۱۳۸۶-۱۱-۲۵ ۱۷:۴۰:۳۰
فکر میکنم اگر همه انسانها مثل همدیگه فکر کنند باید در خصوص تعریف انسان تجدید نظر کرد. اصرار بر اینکه طرف مقابل اشتباه گفته (در هر دو طرف) آنهم در مباحث نظری جای تعمق داره ! آزادی بیان و عقیده موضوعی مهم و پیچیده است که بنظر میاد ما با آن آشنایی کمی داریم و تاب تحمل شنیدن صدای مخالف نداریم. امیدوارم این مباحث حداقل این جنبه انسانی را تقویت کنه. (50932)
 
نیما
۱۳۸۶-۱۱-۲۶ ۱۵:۱۶:۱۸
از دوست عزیز ناشناس می خواهم آیاتی که در مورد کروی بودن زمین و ... است را بیان کند زیرا بسیار مورداحتیاج اینجانب است . (50976)
 
۱۳۸۶-۱۲-۱۶ ۲۲:۲۵:۰۸
امروز اختلافات اوقات در نقاط مختلف زمين و اين‏كه شب و روز و صبح و ظهر نقاط خاورى با مناطق باخترى كاملاً اختلاف دارد، روشن‏ترين دليل بر كروى بودن زمين است و اگر زمين مسطح بود، بايد اختلاف اوقات وجود نداشت.

در قرآن و روايات ما اشارات لطيف و زيبايى به اين مطلب شده است؛ آن‏جا كه مى‏فرمايد :

آیه 17 سوره الرحمن «ربالمشرقین و ربالمغربین » بدین معنی «پروردگار دو مشرق و دو مغرب»



آیه 40 سوره معارج «فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون » بدین معنی « پس به پروردگار همه مشرها و مغربها سوگند که ما تواناییم »



این آیات بطور واضح به کروی بودن زمین اشاره میکند ، بدین معنی که تعدد مشرق و مغرب تنها در صورت کروی بودن زمین قابل توجیه است زیرا در حالی که خورشید نسبت به ما در افق مشرق ، درحال طلوع است نسبت به عده ای دیگر در همان زمان در افق مغرب است و بالعکس .



زيرا بر فرض مسطح بودن زمين، يك مشرق و يك مغرب بيشتر وجود ندارد و بر فرض كرويت آن، هر نقطه‏اى براى نقاط شرقى‏تر، مغرب و براى نقاط غربى‏تر، مشرق است.
مشرق بمعنی: سمت و سوی خاور و آنچه در سمت و سوی خاور قرار دارد ميباشد، و مغرب بمعنی: سمت و سوی باختر و آنچه در سمت و سوی باختر قرار دارد. منظور از \"پروردگار شرق و غرب\"، شرق و غرب ما که خانه همسايه يا کوچه و خيابان باشد نيست، بلکه منظور سمت و سوی شرق و غرب در هستی است و آنچه در آن راستا قرار دارد.

از آنجا که زمين گرد است و در فضا دور خود در جهت شرق می چرخد، شرق و غرب ثابت و مشخصی در هستی وجود ندارد بلکه يک چيز نسبی و متغير است.

يک شرق و يک غرب برای مردم يک منطقه در يک زمان است. در اين تصوير میبينيم کسانيکه در نقطه \"آ\" هستند در اوقات صبح هستند و سمت شرق آنها سمت خورشيد است و آن بخش از هستی که در آن راستا قرار دارد، (و عکس آن سمت غرب است). و برای کسانیکه در آنطرف زمين در نقطه مقابل نقطه \"آ\" هستند (و در اوقات غروب هستند)، خورشيد و آن بخش از هستی که در آن راستا قرار دارد، سمت غرب است. به اين ترتيب برای مردمی که روی زمين در دو نقطه مقابل همديگر هستند، برای هر کدام يک شرق و يک غرب متفاوت وجود دارد. يعنی روی هم رفته برای آنها دوتا شرق و دو تا غرب وجود دارد. و برای کسانيکه در نقطه \"ب\" (در اوقات روز) هستند نيز سمت شرق و غرب هستی فرق می کند، و برای کسانيکه در نقطه مقابل نقطه \"ب\" در آنطرف زمين (در اوقات شب) هستند، باز هم سمت و سوی شرق و غرب فرق می کند. (52961)
 
آشنا
۱۳۸۷-۰۲-۲۲ ۱۰:۲۶:۴۲
[qامروز اختلافات اوقات در نقاط مختلف زمين و اين‏كه شب و روز و صبح و ظهر نقاط خاورى با مناطق باخترى كاملاً اختلاف دارد، روشن‏ترين دليل بر كروى بودن زمين است و اگر زمين مسطح بود، بايد اختلاف اوقات وجود نداشت.

در قرآن و روايات ما اشارات لطيف و زيبايى به اين مطلب شده است؛ آن‏جا كه مى‏فرمايد :

آیه 17 سوره الرحمن «ربالمشرقین و ربالمغربین » بدین معنی «پروردگار دو مشرق و دو مغرب»



آیه 40 سوره معارج «فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون » بدین معنی « پس به پروردگار همه مشرها و مغربها سوگند که ما تواناییم »



این آیات بطور واضح به کروی بودن زمین اشاره میکند ، بدین معنی که تعدد مشرق و مغرب تنها در صورت کروی بودن زمین قابل توجیه است زیرا در حالی که خورشید نسبت به ما در افق مشرق ، درحال طلوع است نسبت به عده ای دیگر در همان زمان در افق مغرب است و بالعکس .



زيرا بر فرض مسطح بودن زمين، يك مشرق و يك مغرب بيشتر وجود ندارد و بر فرض كرويت آن، هر نقطه‏اى براى نقاط شرقى‏تر، مغرب و براى نقاط غربى‏تر، مشرق است.
مشرق بمعنی: سمت و سوی خاور و آنچه در سمت و سوی خاور قرار دارد ميباشد، و مغرب بمعنی: سمت و سوی باختر و آنچه در سمت و سوی باختر قرار دارد. منظور از "پروردگار شرق و غرب"، شرق و غرب ما که خانه همسايه يا کوچه و خيابان باشد نيست، بلکه منظور سمت و سوی شرق و غرب در هستی است و آنچه در آن راستا قرار دارد.

از آنجا که زمين گرد است و در فضا دور خود در جهت شرق می چرخد، شرق و غرب ثابت و مشخصی در هستی وجود ندارد بلکه يک چيز نسبی و متغير است.

يک شرق و يک غرب برای مردم يک منطقه در يک زمان است. در اين تصوير میبينيم کسانيکه در نقطه "آ" هستند در اوقات صبح هستند و سمت شرق آنها سمت خورشيد است و آن بخش از هستی که در آن راستا قرار دارد، (و عکس آن سمت غرب است). و برای کسانیکه در آنطرف زمين در نقطه مقابل نقطه "آ" هستند (و در اوقات غروب هستند)، خورشيد و آن بخش از هستی که در آن راستا قرار دارد، سمت غرب است. به اين ترتيب برای مردمی که روی زمين در دو نقطه مقابل همديگر هستند، برای هر کدام يک شرق و يک غرب متفاوت وجود دارد. يعنی روی هم رفته برای آنها دوتا شرق و دو تا غرب وجود دارد. و برای کسانيکه در نقطه "ب" (در اوقات روز) هستند نيز سمت شرق و غرب هستی فرق می کند، و برای کسانيکه در نقطه مقابل نقطه "ب" در آنطرف زمين (در اوقات شب) هستند، باز هم سمت و سوی شرق و غرب فرق می کند.

پس موضوع ذوالقرنبن را چگونه توجیه میکنید ؟ !
قران میگوید : ذوالقرنین به قتلگاه خورشید رسید آنجا که در دریاچه فرو میرود.
این آیه به درستی نشان میدهد که فرض قران مسطح بودن زمین است. چون می دانیم که در صورت کروی بودن شما هیچگاه به خورشید نمیرسید. و رسیدن بم خورشید تنها با فرض مسطح بودن زمین ( که همان فرض قران است) امکان پذیر میباشد. (62158)
 
محمدمهدی
۱۳۸۶-۱۲-۱۶ ۲۲:۳۵:۱۶
البته خودمو در جایگاه اظهار نظر نمیدونم

اونهم کسی چون اقای سروش که یکی از نوابغ بشمار میرن اما وقتی اول بار چنین چیزی رو از یکی از دوستان شنیدم بسیار تعجب کردم و باورش برایم سخت بود فرموده اند جبرییل زمانی حاضر بود که محمد بخواهد و مثالی نیز ارائه کرده اند البته این برای توجیه سخن اولشان بوده ولی برای رد این هم میتوان مثالها زد
بهر حال در این سالها خلا یک روشنفکر دانشگاهی دیندار احساس میشه
قران زیباست :
روزیکه اسمان را چون طومار نوشته ها درهم میپیچیم و مانند افرنش نخست که افریدیم انرا باز میگردانیم این وعده ای برعهده ماست و بیتردید انجام دهنده انیم

ایا روزگاران درازی برا نسان نگذشت که هیچ چیز قابل بیانی هیچ نبود؟
لیس کمثله شی (52963)
 
و این کنابی است بی هیچ شک و...برای اهل ایمان
۱۳۸۶-۱۱-۲۶ ۱۵:۴۹:۱۸
نقد هر دو بزرگوار بر ايده جديد سروش را خواندم اما متأسفانه آقاي خرمشاهي با ديدگاهي تاريخي و استاد نصرآبادي رويكرد كلامي را اتخاذ كرده‌اند. قانون الهي خداوند براي دنيا (كيهان) قوانيني را ايجاد كرده كه تخطي از آنها ميسر نيست (مثلا قانون جاذبه). بحث پيرامون قوانين الهي و حجيت آنها بر احوال موجودات چه هنگام هستي يافتن و چه بعد از قوام ذات صادق و ساري است. لازمه الاهيت و خاصه ابويت خداوند بر جهان و انسان بستگي به جريان مداوم و هميشگي پيوستار قوانين است. ذات حضرت اله به واسطه تلقي از شيء و ارتباط با شيء نيست بلك از تمنيات ذات تام است كه وجود را مستحق وجود مي‌كند (الله الصمد). رضايت موجود از ذات اقدس رضايت توصيفي است كه دخالتي در ذات ندارد و اصولا ذات فارغ از هر توصيف است. پس اينكه موجود مي‌تواند وجود بگيرد از جود وجود تام است كه خداست و خدا به واسطه اشراف كامل بر كيهان و دخالت ذاتي در پيدايش آنها و خلقت موجودات ذاتاً آنها را متقاعد به قايل شدن وجودي در مسير خلقت كرده است. خداوند همه موجودات را آنگونه كه خود خواست آفريد و از درون آنها به بيرون و از درون به بيرون هدايتشان كرد (هيولا) و اين آفرينش و خلقت خارج از اختيار موجود بود. تنها به يك علت و آن نيستي و عدم موجود قبل از پيدايشش مي‌بود. انفعال موجود هميشه و در همه جا حاكم بر سرنوشت او در مقابل خداست. -در مباحث ميثولوژي اقوام و ملل مختلف در يك تاريخ و فرهنگ اصولاً دو قاعده كلي حاكم است. اول: قانون اين‌هماني در مغرب‌زمين، دوم: قانون آن‌هماني در شرق دور. در مفهوم اول مصاديق همه از مجرايي واحد الهام گرفته و سردرگمي و ناتواني در پديده‌ها به حداقل خود مي‌رسد. دوم در هند و چين كه تابع قانون دوم (آن‌هماني) است رخوت و سستي انديشه فلسفي هويداست. عقايد آنها به تضاد آشكاري ميان همه پديده‌ها هستي منجر مي‌شود. همه چيز در عدم درك و بي‌تفسيري خلاصه مي‌شود، به نام آنكه هست و نيست در انديشه لائوتسه. حيران و بي‌انديشه منطقي است. بنابراين انسان تكليفش با افكارش مشخص نيست؛ از انديشه گريزان و پناه به تجربه و شهود ملموس است. -اسطوره: در دوره‌هاي قبل از پيدايش يكتاپرستي كه بشر توان حل و هضم مسايل انديشه واحد در حوزه پديدار شناسي هستي را نداشت به هر اهرمي براي توجيه جهان دست مي‌زد. درك او از هستي درك كودكانه بود كه بيانگر ضعف در شناخت است. اين امر خود مؤيد است با اينكه بشر توتم‌ و آنيميسم‌هاي خاص را طبق شرايط محيطي پرستش كرده اما نهضت فكري او پويا و در اصطلاح روانشناسي از تفكر انضمامي به تفكر انتزاعي و مجزا كردن هستي از خود طبيعت و… است. -لازم به ذكر است تمام بررسي‌ها حاكي از اعتقاد بشر به نيرويي غير از نيروي خود و طبيعت است. به همين خاطر اساس فطري بودن قواي ماوراي طبيعت (اولي) امري حتمي و حتي علمي و آماري است. هر چند در حوزه انديشه معرفت‌گرا و انسان‌شناس پرداختن و رسيدن از مصداق به مفهوم كاري ناصواب است اما اين امر كه همه مصاديق بشري او را به مفهوم واحدي (خدا) رهنمون مي‌شوند گواه روشن قانون اله در بطن و سيرت طبيعت است. -در حوزه رشد معرفت انسان ابونصر فارابي نيز معتقد است انسان‌ها به واسطه تحمل سختي‌ها مي‌توانند به جايگاه پيامبران وارد شده (عقل بالمستفاد) مضافاً در حوزه شناخت عقل انساني جملگي فيلسوفان مسلمان معتقدند به ناتواني در شناخت، حتي در مرحله‌اي كه به بالاترين حد از رشد و تجلي خود مي‌رسد. پس اينكه انسان در اين راه بتواند كامل شود و خودشكوفايي او تام و تمام گردد امري محال است. -در حوزه روانشناسي پس از دوره اوليه اين علم به اين نتيجه رسيده‌ايم كه اساساً شناخت انسان از راه تجزيه و مثله كردن لطمه‌اي سهمناك بر كل ساحت روانشناسي است و اصولاً مفهوم چرايي زندگي دوباره وارد ادبيات علمي علماي مغرب زمين گرديده است و اينكه انسان مكانيكي و صرفاً مادي نيست مورد تأييد است. -زمان: بسياري از تعابير خصوصاً مدركات انساني به مرور زمان مورد ارزيابي مجدد قرار مي‌گيرد طوري كه بسياري از بناهاي تئوريك و علمي گذشته امروز در چالش قرار گرفته است حتي در حوزه رياضيات. پس مفهوم پيكربندي زمان كه خصوصيت عقل پراگنانز است مطرود است. -مكان: شرايط و القائات محيط جغرافيايي انسان تعيين كننده در احوال فكري و رواني اوست. در شرايط بحراني نظير جنگ و بلايايي طبيعي و انساني افكار انسان‌ها نيز تغيير كرده است؛ مثلاً مولانا در شرايط سخت ايلغار مغول و هژموني اجتماعي ايران روي به تصوف و عرفان ويژه خود آورد. چه بسا در شرايط و احوال ديگر، ديگرگونه مي‌انديشيد. -دين و علي‌الخصوص دين‌هاي موجود در دنيا پس از گذر از سراشيبي فرهنگ، تاريخ و جغرافيايي مختلف شكل‌هاي متفاوتي به خود گرفته‌اند. مسيحيان حضرت مسيح را با موهاي طلايي و پوستي كك‌مك‌ تصوير مي‌كنند انگار مسيح(ع) متولد اسكاتلند است. به نظر نگارنده دين نقش پر آب و رنگ تمدن و فرهنگ هر كشور را در خود ممزوج و آميخته كرده است كه در بسياري از موارد شناخت دين امكانپذير نيست و… -كساني كه در حوزه انديشه و معرفت فعاليت مي‌كنند خوب مي‌دانند آنچه دين مي‌ناميم با آنچه طريق وحي و دين خدا مي‌شناسيم متفاوت است. مثلاً ما مي‌توانيم مكاتبي چون بوديسم، كنفوسيونيزم و… را چون عنصري ارزشي در جامعه چين دارد دين آنها بناميم چون نگرشي ارزشي و اعتقادي در آن همانند اديان توحيدي يافت مي‌شود؛ مثلاً گروهي از شيعيان افغاني معتقدند كه قبر حضرت علي(ع) در مزارشريف است؛ خوب اين هم دين است چون صبغه ارزشي و ماورايي دارد. ولي ما مي‌دانيم كه تفاوت است بين 1-وحي 2-دين پيش از تجربه 3-دين پس از تجربه. فارابي معتقد است انسان‌ها مي‌توانند به مقام پيامبري از نظر رشد شخصيت برسند اما تفاوت آنها در دريافت وحي است. پس دريافت وحي و كلام خدا تنها مختص پيامبر است. به علت اينكه خداوند قانون آفرينش را در دست دارد (همه يا هيچ) يا هيچ چيز به وجود نمي‌آيد يا اگر به وجود آمد همه آن از آن خداست. خداوند كه مالك تمام بشريت است نمي‌تواند برنامه‌اي ابلاغ كند كه از طرف خودش (خدا) نباشد. مقام پيامبر نيز ناتوان‌تر از اين است كه بتواند در قانون خدا دخل و تصرفي حادث كند، اما اينكه خدا پيامبر اكرم را به عنوان ابلاغ‌كننده وحي معرفي مي‌كند به واسطه رشد ابعاد شخصيتي اوست. از طرف ديگر خدا او را به حال خود رها نمي‌كند و هميشه در كمين اوست. پيامبر در هنگام دريافت وحي از حال عادي خارج مي‌شد و اين گواهي بر عظمت و جبروت خداست. پيامبر نازنين اسلام در اينكه در امر وحي دخالت كرده و خود چيزهايي به آن افزوده اصولاً حرفي بي‌معنا و پوچ است مگر اينكه كسي قدر و شأن مقام خدا را در مقايسه با انسان نشناخته باشيم. خرافه‌ها و كژروي‌هاي در دين چهره‌اي ديگر از آن در جامعه نشان داده است. اگر مي‌شد اين زنگارها را كنار زد آنگاه به عظمت مقام وحي شايد انسان مي‌توانست پي ببرد و بفهمد كه مفهوم وحي و پيام الهي والاتر از دخل و تصرف انسان خاكي است حتي اگر اين انسان خاكي پيامبر اسلام باشد. دين مادامي كه در جامعه اجرا نشده است رنگ و نقش و طرح ديگري دارد ولي آنگاه كه به مدد تجربه انسان‌هاي ناتوان در جامعه پياده شد گاهاً ارزش اساسي خود را از دست مي‌دهد پس اينكه دكتر سروش قرآن و لوح محفوظ را اينگونه زميني و ساخته پرداخته ذهن، روح و روان يك انسان زميني مي‌داند دور از ذهن است، بايد كمي مداقه كرد و حوزه فهم قرآن و اينكه پيامبر به مدد نگارش خويش قرآن را ثبت كرده است مورد ترديد و ريشخند قرار داد. باز هم اضافه مي‌كنم: پاي استدلاليان چوبين بود پاي چوبين سخت بي‌تمكين بود از طرفي ديگر اين اقدام را بايستي از حيث زبانشناسي و تبار شناسي فرهنگي ملاحظه كرد. در ايران بعد از مشروطيت و نفوذ افكار اومانيستي ملحم از نهضت سكولار غرب ملاحظه مي‌كنيم همچنين گاهاً بدرفتاري‌هاي ديني روحانيون كه عاملي در حوزه پس از تجربه دين است نيز اشاره كرد. همانطور كه برتراند راسل در كتاب چرا مسيحي نيستم، يكي از علل خود را دخالت و منفعت طلبي گروه كليسا مي‌داند. در ضمن بعد از آشنايي ايرانيان با تمدن غرب و رشد فوق‌العاده تكنولوژي كساني علت عقب‌ماندگي ايران را مذهب دانستند. همه اين امور بيروني بوده و اصالتاً دخالتي در حوزه انگيزشي دين و فطري بودن آن ندارد. (50978)
 
رضا
۱۳۸۶-۱۱-۲۶ ۱۷:۵۰:۲۸
آقای میرزایی
من واقعا نفهمیدم بحث مفصل شما چه ربطی به موضوع داره لطفا توضیح دهید. (50990)
 
میرزایی
۱۳۸۶-۱۱-۳۰ ۰۰:۰۴:۴۹
واقعا نمی دانم.منظور شما از ارتباط چیست؟ا در ضمن این مطلب مثله شده است.ولی ارتباط آن برمی گردد به ضعف استنتاجات این دو بزرگوار.کسی که نمی تواند وسواد کافی ندارد نباید نقد بنویسد.این کار بنده بیانگر این است که نقد را با رد نمی توان مساوی دانست.نقد باید بتواند یک موضوعی را رد کند.وضعف آن را نشان دهد.اما سایت الف این توانایی را ندارد.چون اصولا از موضع انفعال ودفاع به موضوع نگاه کرده است.اما بنده در صدد نشان دادن،طرح پرسشی دیگر در حوزه معرفت شناسی سروش بوده ام. (51332)
 
علیرضا کاظمی (دانشجو، شیراز)
۱۳۸۶-۱۱-۲۷ ۰۹:۲۲:۱۱
با عرض سلام خدمت دوستی که خودشونو علی میری معرفی کردن
مسائلی که فرموده بودید را خواندم. بنده سعی بر جواب دادن ندارم چون اصلا دراین سطح نیستم ولی برای باز بودن باب گفتگو فقط چند سوال می پرسم لطفا جواب بدین.
1- چرا recovery factor مخازن fracture دار با مخازن نفت بدون fracture متفاوته؟
2- چرا permeability مخازن به prosity آنها هم بستگی دارد؟
3- چرا پس از بمباران نوترونی هسته برخی از ایزوتوپ های اورانیوم مقدار زیادی انرژی حاصل می شود؟

البته من قیل از شما این سوالها را از بلال حبشی هم پرسیده بودم ولی ایشان نتونسته بود به اونها جواب بده با انکه خیلی هم تو اینترنت گشته بود.

حالا من واقعا متعجبم چرا خداوند متعال این بحثای مهم رو توی قرآن نیاورده بودن تا بلال جان و بقیه یاران حضرت رسول(ص) از اونها آگاه بشن و به جای اونها به بحثهایی که مربوط به زمان اونها بوده پرداخته. پس این ثابت می کنه که قرآن از سوی خدا نبوده و اگر Pr.R. Green این کتاب رو می نوشتن (قرآن) حتما کاربردش بیشتر بوده برای اون بنده خداها.
من چند تا کتاب دارم در مورد پیوند مغزه و قراره سال 3050 چاپ بشه اگر فکر میکنید مفیده بدم بخونینش.
دوست عزیز قرآن مسائل آن زمان را با متن ساده بیان فرموده بعد گفتن سحره شما انتظار داشتین توش مکتب تیلور رو توضیح می داد تا 1400 سال بعد که شما اومدین نفرمایید که قرآن سطحش پایینه. قرآن مدعی است که مربوط به همه زمانهاست پس چطور انتظار دارین طوری باشه که مطالبش رو قدما نفهمن.
از اونجایی که هدف از خلقت صحبت کردن با موبایل یا فرستادن SMS های جالب برای همه است و یا چت کردن با دیگر عزیزان به نظر می رسه مردم دوران های قبلی واقعا از سعادت دور بودن.

و مطلب دیگر اینکه به نظر می رسه اگر کسی روزی به اسحاق نیوتن می گفته بعد از تو البرت انیشتین میاد و بعضی نظریات در فیزیک ارائه می ده که توی فیزیک کلاسیک نمی گنجه مطمئنا تعجب می کرد و گمان می کرد که مگه این ممکنه چون همه نظریات من از نطر تجربی جواب داده. و حالا شما دوست عزیز حتما می پندارید که این چیزها رو که فرموده بودید به تنهایی بدست آوردین و کسی قبل از شما مطرح نکرده بوده که با این اطمینان از اونها سخن می گید. قبل از شما خیلی ها این مسائل رو مطرح کردن و جواب گرفتن که می تونید به جوابهب مراجعه فرمایید . در ضمن از کجا می دونید مطالبی که از نظر شما منطقی و آزموده شده است بعدا نقض نشه که می فرمایید قرآن با اونها متفاوته.
مطلب آخر اینکه از نظر شما قرآن به مسائل حقوق بشر نپرداخته ( که جدا شما رو به خوندن دوباره قرآن با تامل دعوت می کنم.) مثلا اینکه قرآن به کنیز و امثال این اشاره فرموده و شاید از نظر شما تایید فرموده . خوب من یه سوال دارم احتمالا با لطف خدا سازگار نیست که به موجودی ظلم بشه پس حتما برنامه های کانال 4 رو که توش یه آهوی خوشگل توسط یه چیتا تکه تکه می شود نگاه کنید که توش به اون (البته از نظر ما) ظلم می شه. و یا توی سریالهای خارجی (کشورهای حقوق مدار) ببینید که چطور دارن گوشت یه گوساله بیچاره رو که کشتن دارن می خورن در حالی که با خوردن سبزیجات و حبوبات و تخم مرغ هم می شود به همان مایحتاج بدن دست یافت. خوب پس ای ظالما. شاید باید توی دیدگاهمون تجدید نظر کنیم.
با تشکر از توجه شما و معذرت از طولانی بودن متن.

دوست عزیز بسیار ممنون که شخصیت یک انسان رو در حد تخم مرغ یا گوسفند پایین می آرید. آخه نمی خواهید بفهمید که یک کنیز یا یک غلام با گوسفند و آهو فرق دارد؟

ضمنا مغالطه شما در باب نیوتن و آینشتاین هم جالب است:
نظریه نسبیت در جاهایی که نظریه گرانش نیوتن جواب درست می دهد و مطابق تجربه است مثلا در سرعت های پایین ، مانند نظریه گرانش جواب می دهد.

بدیهی است که اگر به نیوتن بگوییم که نظریه ای کامل تر از نظریه تو وجود دارد که در محدوده های تجربه شده همان جواب تور را می دهد اما در خارج از آن (مثلا در سرعت ها و انرژی ها بسیار بالا) جوابی می دهد که به مراتب کامل تر و دقیق تر از جواب نظریه تو است، بدیهی است که هر انسانی از جمله نیوتن این حرف را از نظر منطقی ممکن و غیر عجیب می داند و می پذیرد که قطعا چنین چیزی امکان دارد.

من در مورد مخالفت یا عدم مخالفت مطالب قرآن با علم نظری ندارم اما به نظر شخصی خودم از نظر اخلاقی مسایلی در قرآن وجود دارد که نمی توانم توجیه اشان کنم

ضمنا من در برخورد با درستی یا نادرستی هر دانشی دیگر که بود اینقدر اصرار نمی کردم و اگر شواهدی بر نادرست بودن وجود داشت خوب این قدر کوشش نمی کردم اما به دلیل آشمانی بودن قرآن و شوهدی که برای آن هست خوب با احتیاط بیشتری عمل می کنم اما به هر حال تاکنون نتوانسته ام مسایل غیر اخلاقی مانند کنیز و برده داری را دلیلی پیدا کنم از توجیه های رفع و رجوعی و رفوعی هم بدم می آید باید فکری اساسی کرد.
از این رو بخش هایی از کوشش های دکتر سروش را ارج می نهم. ایشان می گویند به ناچار بخش هایی از قرآن لباس فرهنگ مردمان زمان پیامبر را به تن دارد. مثل مساله کنیز یا حقوق زنان و انسان یا چیز هایی از این گون.

اینکه راه حل این مسایل همانی است که دکتر سروش می گوید مطمئن نیستم و لی همین که شجاعانه و از سر درد تحقیق این پرسش ها را بیان می کنند و برای راه حلی می کوشند همین را مشکور می دانم. (51024)
 
سعیدی
۱۳۸۶-۱۱-۲۷ ۱۳:۱۷:۱۱
هواللطیف
اتفاقا همین چند روز گذشته کتاب صراط های مستقیم آقای سروش را مطالعه میکردم که در آن مغالطات و تناقضات عدیده ای دیدم. به دوستان توصیه میکنم این کتاب را حتما بخوانند خصوصا قسمت گفتگوی آقای سروش با آقای کدیور را.
به راستی این همه تلاش برای تاویل معرف دینی برای چیست و اصلا چه مشکلی را حل میکند؟
اما برداشت من، آقای سروش پسینی فکر میکنند. یعنی ابتدا غرضی در ذهن دارند و بعد برای تئوریزه کردن آن دست به استدلال، توجیه و مغالطه میزنند از هر جایی که این خواسته را برآورده کند: متکلمین مسیحی، مثنوی، کلام معتزله، وحتی قرآن مجید. البته از هر کدام مطالبی را هماهنگ با آن غرض اولیه و در عین حال چشم بستن بر مطالب ناموءید نظراتشان.
و البته گریز از رویارویی با ناقدان شاهد ادعای ماست. به عنوان مثال میتوانید کتاب شرعت در آینه معرفت اثر علامه جوادی آملی و خصوصا مقدمه آن به قلم استاد حمید پارسانیا را ملاحظه فرمایید.
از مطلب اصلی دور نشویم\"به راستی این همه تلاش برای تاویل معرف دینی برای چیست و اصلا چه مشکلی را حل میکند؟\"
حکومت دینی! و اسلامی که در دنیای مدرن! ادعای حاکمیت دارد واین با مبانی مدرنیته(که عزیزانی چون آقای سروش پیش و بیش از اسلام به آن ایمان دارند) سازگار نیست.
چاره چیست؟ مبارزه مستقیم با این دین و حذف آن از بازی حکومت به صورت قهری همچون ماتریایستها؛ یا خانه نشین کردن و بوسیدن و در تاقچه گذاشتن و حاکمیت را موجب بر هم خوردن تقدس دین دانستن همچون روشنفکران مدعی مسلمانی.
و البته در هر دو نتیجه یکی است: بدر کردن این رقیب جدی مدرنیته از صحنه. و دومی مسلما کم هزینه تر. (51043)
 
۱۳۸۶-۱۱-۲۷ ۱۴:۳۱:۰۳
به نام خدا بخشنده ترين مهر بانترين
برادر سروش تقسيم كردن قران به دو قسمت ان طور كه شما ذ كر كرده ايد قسمتي كه مر بوط به صفات خداوند است و جها ن هستي واخرت كه خطا ناپذ ير است وقسمتي كه مربو ط به انسان وجامعه بشري است نقش محوري پيامبر و حالات روحي وي در توليد ايات تاثير داشته است سخني بي اساس است زير ا خدا احتياج به شريك ندارد .
اگر قران را يك نامه سر گشاده براي بشريت در نظر بگيريم
هيچ لزومي ندارد دو نويسنده داشته باشد كه تفاوتشان از خا لق تا مخلو ق باشد .
رسو لان بر گزيد ه گان خدا هستند براي رساند ن پيام خدا واز افراد بشر هستند حتي عيسي كه خلقت اسثثنايي داشته است.
خدا را نشنا ختند ان چنا ن كه شايان شناخت اوست ودر روز قيامت زمين يك جا در قبضه اوست و اسمان ها در هم پيچيده در يد قدرت او .منزه است و بر تر از هر چه شر يك او مي پندارند سوره زمر ايه 67
او زمين را تخم مرغي شكل ساخت ...دحلها از دحي گرفته شده است كه به معناي تخم مرغ است سوره الناز عات ايه 30
براي ااطلا عات بيشتر ايات علمي قران كتاب زمين و جنين در قران نو شته دكتر بتول نصر ا....زاده از انتشارات واژه ارا مراجعه نماييد (51050)
 
۱۳۸۶-۱۲-۰۸ ۱۸:۲۵:۵۹
بها الدین عزیز که جانم فدای تو

باور نمی کنم که عنوان مقاله را شما انتخاب کرده باشید.
همیشه قدردان زحمات شما در حافظ پژوهی و قرآن پژوهی هستم ولی این مانع نقد نقد شما نمی شود .
به خدا پناه ببریم از شر شیطان (52194)
 
محسن
۱۳۸۶-۱۲-۱۲ ۱۵:۳۱:۴۱
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنا رفت آرام اوفتاد

بنده آنقدر به این هر دو بزرگوار ارادت دارم که تقریبا تمام آثارشون رو مطالعه کردم
البته اذعان میکنم که تشنگی و عطش حقیقت جویی ام را بیشتر با افکار دکتر سروش سیراب میبینم و یا بعبارتی تشنه تر میابم!
علتش هم آنستکه دکتر سروش بیشتر از جوابهای روشن عقلی سوالات مطرح میکنند که خود این نصف جواب است و علت دیگر آنستکه دکتر سروش بیشتر مولد فکرهای نو و راههای جدید است و دکتر خرمشاهی گرامی بیشتر مفسر و توضیح دهنده افکار سابقون.
اگر چه هر دو بزرگوار هم تولید فکر می کنند و هم روشنگر افکار موجود و سابق.

اینکه استاد خرمشاهی از سر سوز و دردمندی و به گمان اینکه عزیز متفکری همچون دکتر سروش را از دست رفته می انگارند با گفتی نا خاضع در وادی قرآن ستیزی می شناسانند را بطور حتم از نظرگاه خشوع قلب می توان حتی زیبا دید که بقول خداوندگار عشق:ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ نا خاضع بود

و اینکه دکتر سروش عزیزمان قرآن را مولود زبان رسولی می داند که از حیرت دیدار حقیقت بر صحیفه قلبش آنگونه ادا نموده را نبز باید تعریف دیواری دانست که به چشم و درک بشری شاید عضو فیل دانسته اند.
بقول هر دو عزیز درک دریا در کوزه کوچک وجود بشری میسور نیست و تا همینجا هم که آمده اند کمال دلیری و شجاعت بخرج داده اند.
اما سخنی با سروش عزیز که در بحر اسرار الهی سخت غواصی میکند و بیم هیچ غرقه ای بر او راه ندارد و زیر دریا را خوشتر دارد تا زبر و عاشقانه نرد عشق قمار میزند و شب تاریک و بیم موج و دریایی اینچنین حایل دیده است که:
عنان به بیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت \"راز بوشیدن\"

والسلام (52493)
 
سید علی مرتضوی
۱۳۸۶-۱۲-۱۶ ۰۹:۳۵:۰۴



با تشکر از دوستان به خاطر اظهار نظراتشان
من هم معتقدم که این نام و سابقه دکتر سروش میباشد که باعث شده در پی این مصاحبه شان این حجم از توجه را در پی داشته باشدوگرنه انصافا خالی از منطق لازم برای بحث هایی در این سطح میباشد.من شخصا با برخی از نظرات قبلی ایشان موافق بودم ولی در این مورد ایشان دچار پراکنده گویی و ضعف در استدلال می باشند.
در حقیقت وقتی این سخنان را از ایشان شنیدم نعحب کردم که چگونه می شود به این نقطه می رسند و یاد نعجب خود ایشان از بزرگانی چون غزالی و دیگر بزرگان صوفیه افتادم که چگونه در صورتی که خود قران می گوید شیطان تکبر ورزید اینا ن رساله ها ودفاعیات طویلی در حمایت از شیطان و توجیه کار او در سجده نکردن ادم می اورند از قبیل اینکه او از شدت محبت خداوند و غیرتی که بر سجده غیر خدا می برد حاضر به این کار نشد.این را گفتم چوت میدانم خیلی از دوستان شاید با خود بگویند که حتما دلایلی محکمی دارد ولی تاریخ ثابت کرده هنگامی که انحراف بوجود اید هیچ چیری بعید نیست.
گویا همان طور که مولانا میگوید که این کتاب من (مثنوی)همچو قران است عده ای را هادی عده ای را مضل از سرنوشت بد ایشان هم جزو دسته گمراهان شده است (52916)
 
علی
۱۳۸۶-۱۲-۱۷ ۱۸:۳۴:۲۵
همانگونه که هر کتابی را بشر نوشته به اصطلاح کتاب های آسمانی را هم همین انسان دو پا نوشته است. در واقع هنوز مشاهده نشده که کتابی را موجود دیگری نوشته باشد، مگر ادعای غیر قابل اثبات دینداران که معتقد هستند کتاب های آسمانی کلام خداوند است.
آنچه دکتر سروش می گوید اگر درست فهمیده باشم بهترین و زیرکانه ترین شیوه برای معاف کردن نکات تیره و منفی و مردود در این کتاب ها است. در واقع دینداران باید به او جایزه دهند نه این که حکم تکفیر او را صادر کنند. (52997)
 
مهدی
۱۳۸۶-۱۲-۱۸ ۲۰:۱۷:۲۶
سلام
البته سن من قد نمی دهد به تجزییه و تحلیل شخصیت هایی که زحمت متفکر بودن جامعه را به دوش می کشند ولی از اوضاع و احوال این بر می اید که ایا ما لزوم مطرح کردن این موضوع را یعنی یک موضوع الهی را از طرف متفکرینی که چند صباحی دست شان از دامن وجود پیامبران خالی ست در جهان به سرعت نهلیستی چگونه می فهمیم .ایا چه تضمینی است که اگر امروز توانمان را برای به وجود اوردن یک شرایط درک یکسان از کتاب الهی اسلام به کار نگیریم فردا حسرت ان را بخوریم
ما باید بپذیریم که هر چه می گذرد مذهب تحلیل می رود اما می توان ان را به گونه ایی ارائه داد که اگر پیامبر نیز خود در چنین زمانی می زیست به طور مثال به شدت از ارائه معجزات پرهیز می کرد .چرا که زبان فهم مردم اماده تر است برای درک واقعیت استثنا ی وجود خدا. (53071)
 
بيات
۱۳۸۶-۱۲-۲۰ ۱۱:۲۹:۰۳
با سلام
وتشكر از اساتيد بزرگواري كه در نقد سخنان جناب سروش قلم زده اند ، بنده تمامي مطالب را با دقت خواندم ولي اين موضوع را نتوانستم بفهمم كه از باب سوال از اساتيد محترم حتي جناب سروش تقاضا دارم روشن بفرمايند :

اگر مضمون وحي از جانب خدا و شيوه بيانش بزبان عربي از جانب پيامبر بوده ، بالاخره مضمون وحي از جانب خدا چگونه وبه چه زباني به پيامبر الهام گرديده ، مگر نه اينكه ايشان بزعم دكتر سروش علمي فراتر از مردم زمان خود نداشتند ؟! (53276)
 
م.نوری
۱۳۸۶-۱۲-۲۱ ۱۵:۰۶:۱۶
خیر و نیکویی طرح حرفها و نظریات تازه این است که سبب نشاط و جنب و جوش در اندیشه ها شده و ای بسا که در فضای پاسخگویی و ارائه ادله و نفی و اثبات فرضیات ، حلقه دیگری از تطور داشته ها و پنداشته ها متولد شده و پارادیم های نوینی را موجد گردد. صحبت های اخیر دکتر سروش نیز اگر چه با ناباوری برخی از خوانندگان و شنوندگان روبرو گردید ، اما فضایی نسبتا ً ملتهب و در پی پاسخ در جامعه بوجود آورد که مسلما تعامل و تصادم این مباحث می تواند به پختگی و پرورش هر چه بیشتر فرضیه فوق برای هر دو سوی ماجرا اعم از مدعی و مخالف بوجود آورد . گرچه از دیدگاه شخصی معمولا رویه پاسخگویی را چندان دلچسب و جذاب ارزیابی نمی کنم خصوصا زمانی که از چارچوب متعارف مباحثات فربه تر می گردد اما تعهد و پیمانی که با خود بر سر دوستی با کتاب خدا داشتم باعث گردید تا دغدغه نوشتن این سطور، از لحظه خواندن مقاله مندرج در روزنامه تا اکنون رهایم ننماید .

گرچه از ابعادی حرف های دکتر سروش خیلی تازه و بدیع نبود و سابقه آن را می توان از همان زمان نزول وحی از سوی معاندین و مجادله گرایان با پیامبر نشانه گیری نمود ، اما طرح آن از سوی کسی که تا چندی پیش و شاید اکنون عنوان فیلسوف مسلمان را یدک می کشد کمی غریب به نظر می آید . همانگونه که گفته شد طرح نظریه تعامل دیالکتیکی فرهنگ و متن خصوصا با استدلالهای تقریبا مجاب کننده دکتر حامد ابوزید در کتاب معنای متن سخن تازه ایی در جامعه اندیشه ورزان دینی نیست ، اما افزودن پیرایه های دیگری به آن نظریه از جمله تناقض های علم و دین ، خطا پذیری قرآن ، و صدور مجوز برای به کنار گذاشتن برخی از آیات و یا موضوعات مطروحه در کتاب خدا آنهم با سنگر گرفتن در پشت زره تعریف و تمجید ادیبانه و لفاظانه از نبی اکرم (ص) می تواند بدعت و تازگی بحث برانگیزی داشته باشد .

مطالعه برخی از پاسخ ها در فضای مجازی وب و نیز روزنامه ها بیانگر تحریک غیرت متفکرین و اندیشه ورزان دینی بوده است و البته پاسخ ها به ابعاد مختلف ایرادات و اشکالات فرضیه دکتر سروش اشاره داشتند و اما نکاتی نیز به نظر صاحب این قلم رسید که ذکر آن شاید خالی از فایده نباشد .



1- رایج ترین و جهانگیرترین شیوه نوشتار شیوه خطی می باشد . سایه این شیوه بر روی تمامی حوزه های فکری و علمی و حتی احساسی بشر سنگینی می کند . در شیوه خطی معمولا حرفی ، جریانی ، حادثه ایی و ..... از نقطه ایی که معمولا نقطه آغاز است شروع می شود و پس از طی مراحلی که می تواند به فراز و فرود تعبیر گردد به سرازیری پایان خود نزدیک می گردد . مراجعه به قرآن مجید و کنکاش در خصوص شیوه نگارش متن مبین بهره گیری از روشی بسیار بدیع و خارق العاده می باشد که شاید به نحوی می توان از آن به عنوان نظم کهکشانی و یا حلقه های درهم تنیده موضوعات تعبیر نمود . قران حاوی مطالب و موضوعات متنوعی است که گرچه امکان دسته بندی آن تحت چند موضوع اصلی فراهم است اما حضور این موضوعات در متن به هیج وجه قابل پیش بینی خواننده نمی باشد . به طور مثال داستان حضرت ابراهیم (ع)که در پیکره متن پراکنده شده است در هر واحد رخنمون شده به بیان بخشی انتخاب شده از داستان پرداخته شود و گزینشی بودن و پراکندگی انتخاب شده داستان خواننده را کاملا به استفاده مفهومی از قالب داستان هدایت می کند . چنین شیوه ایی با منظور داشتن ابعاد دیگری که در پهنه ادبی قرآن رخ می دهد نه تنها همتایی تا آن زمان نداشته بلکه پس از آن نیز در منطق فکر بشری ، شیوه ایی که به راحتی بتوان از آن برای ارائه و مکتوب نمودن اندیشه ها و پنداشته ها استفاده نمود ،مسبوق نبوده است . گرچه دیالکتیک فرهنگ و متن دلایل عقلی متقنی دارد اما حادث بودن شیوه ادبی قرآن و بهره گیری از روشی بدیع و همگام نمودن چند دسته اصلی از موضوعات در بستر متن از آغاز تا پایان ، بدیل و نظیری در مظروف زمان و مکان خود نداشته است . به نظر می آید که اگر قرآن در قالبی که پیامبر اکرم (ص) می اندیشید بیان می شد محتملا ما با کتابی مواجه می شدیم که از تعدادی داستان و واقعه متشکل بوده که همه آنها با تبعیت از یک شیوه مرسوم و متعارف نقطه آغازی داشته و پس از طی مراحلی و داشته نقاط اوج و فرود خود به داستان دیگری رسیده و همین سیر تا انتها ادامه می یافت . در اینجا نمی خواهم از نظم و سجع و بلاغت و زیبایی کلام بکار رفته خصوصا در برخی از سوره های مکی مطلبی به میان آورم چرا که تمسک به آنها در بحث فوق می تواند کاربردی دوسویه داشته باشد . به عبارتی عوامل فوق به نحوی می تواند دلیلی بر پذیرش پارادایم های محیطی تلقی گرددو امکان بهره گیری از سوی هردو طرف مباحثه را داشته باشد . اما نکات ریزی نیز وجود دارد که نمی توان از طرح آنها برای تقویت بحث چشم پوشی نمود . فقط مثال کوچکی را از متن قرآن کریم وام می گیرم و البته کنکاش موشکافانه می تواند شواهد بسیاری از این دست را فراهم آورد . کلمه یسئلونک پانزده بار در قرآن ذکر شده است که در تمامی موارد با کلمه قل همراه می باشد . دامنه پراکندگی این کلمه از سوره دوم تا سوره 79 می باشد که شامل سوره های مکی و مدنی است . اگر بنا باشد مطالبی در طی بیست و سه سال فراهم آید و آنهم در همه مراحل بصورت همزمان مکتوب نگردد و این حواس جمع باشد که در همه مواردی که از کلمه یسئلونک استفاده می شود حتما کلمه قل نیز کنارش بیاید که بیانگر مسئولیت پاسخگویی خدا و پیغمبرش در مقابل سوال و پرسش های ارائه شده باشد ، کمی غریب و دور از سلسله نتایج منطقی عقل به نظر می آید . البته همانگونه که گفته شد قرآن مجید مملو از این شاهد مثالهاست که تنها به یکی از آنها برسبیل دلیل اشاره شد .

2- در قرآن مجید به داستان ها و موضوعاتی اشاره شده که پیامبر اکرم (ص) چیزی از آنها نمی دانسته ، در صورت پذیرش فرضیه تبعیت متن از قالب و مظروف می بایست قرآن را مشحون از دانسته ها و داشته های ذهنی پیامبر ارزیابی کنیم و نه مطالبی که پیامبر و سایر ینی که همزمان با پیامبرمی زیستند از آنها اطلاع و آگاهی نداشته باشند . این موارد هم شامل مواردی از گذشته و هم شامل مواردی از آینده ( مندرجات سوره روم ) می گردد. مطمئنا پذیرش فرضیه همرنگی و تاثر قالب از متن نمی تواند به نیروی پیشگویی درست پیامبر منتهی گردد.

3- در متن گاه به نکاتی اشاره شده که شاید به نحوی بتوان آنها را در سمت و سوی درخواست تغییر رویه ها و پنداشته های ذهنی پیامبر تعبیر و تفسیر نمود از جمله آیات اول سوره عبس – تذکر در خصوص منافقین و عدم اطمینان به عملکرد ظاهریشان – نچرخاندن زبان هنگام نزول وحی – اهمیت ندادن به اخبار افواهی جهت تصمیم گیری ازدواج با زینب – اهمیت ندادن و دروغ دانستن اخبار افواهی در خصوص عایشه و داستان افک – و شاید بسیاری از مواردی که بافعل نهی به پیامبر اکرم ابلاغ گردیده است از جمله فاعرض - فلا تقعد- ما کان لنبی و.... با فرض فرضیه ترادف ظرف و مظروف و تاثیر متن از قالب متن نمی توان این آِیات را براحتی توجیه و تفسیر نمود .

4- علارغم تفاوت های اساسی که در شیوه ادبی و دسته بندی مطالب و موضوعات مطروحه د ر کتابهای آسمانی وجود دارد از جمله اینکه تورات دارای یک روش خطی و ایستگاهی در بیان مطالب و آیات خود می باشد و انجیل دارای یک اسلوب متحد المرکز با محوریت حضرت عیسی (ع) می باشد و نیز تفاوت های دیگر در زمینه دسته بندی موضوعات و ...... شباهت های فراوانی در کتابهای مذکور به چشم می خورد به نحوی که از قرآن مجید به عنوان مصدق کتابهای آسمانی دیگر نام برده شده است . به طور مثال حتی با بهره گیری از یک شیوه کمی و ریاضی مقایسه داستان حضرت یوسف در قرآن و در تورات بیانگر یک شباهت 95 درصدی در دو کتاب می باشد و نیز حتی بیان برخی جزییات بسیار تامل برانگیز از جمله ذکر دقیق و مشابه جمعیت شهری که حضرت یونس (ع) رسالت هدایت و نجات آن را بر عهده داشت در هر دو کتاب و موارد بسیار دیگری که لااقل از مقایسه داستانهای مندرج در کتابهای آسمانی قابل برداشت می باشد . مسلماً این همه شباهت و قرابت آن هم با باور امی بودن پیغمبر و درس نخواندنش همخوانی ندارد . اگر متن از مظروف پیروی می کرد مسلما نباید پیغمبر بازگو کننده مطالبی باشد که در محیط جغرافیایی و زمانی و زبانی دیگری- قرنها پیش از او بر پیغمبران دیگر- فرود آمده باشد .

5- بسیاری از داستانها و مطالب مطروحه در متن قرآن کریم دارای چنان عمق و راز آمیزی ایی هستند که هنوز توسط بسیاری از اندیشه ورزان دینی در حال راز گشایی و تفسیر و تاویل می باشد و عقل سلیم حکم می کند که مطالب فوق نمی تواند با شراکت و تاثیر از قالب داشته ها و پنداشته های یک فرد می در هزاروچهارصد سال پیش فراهم آمده باشد .

که از جمله می توان به داستان اصحاب کهف اشاره نمود . تنها از یک دیدگاه سوره کهف علارغم اینکه چهار داستان و ماجرای منفک از یکدیگر را به زبان تعریف می نشیند اما مبین ارتباط و پیوستگی قابل درکی از مفهوم اراده و مشیت الهی می باشد که البته در طول چهار داستان به نحوی یک مسیر متحول را از دخالت مستقیم و بدون واسطه مشیت الهی (از نواختن سیلی و یا ضربه ایی به گوشهای اصحاب کهف که منجر به خواب سیصد ساله آنان گردید ) تا داستان ذوالقرنین و درخواست وی از مردم جهت مساعدت و نقش افرینی آنان در تغییر اوضاع ( درخواست ذوالقرنین از مردم برای مساعدت به وی جهت ساختن سد و ممانعت از حمله هجوم آورندگان ) طی می نماید . درج و منظور داشتن چنین راز آمیزی هایی که همواره اقیانوسی عمیق و کهکشانی بی انتها را در مقابل ذهن و اندیشه جستجوگران فراهم می آورد چگونه می تواند با فرضیه صورت دادن وحی توسط پیامبر توجیه و تاویل گردد. البته یکی دو مثالی دکتر سروش در خصوص سایبانها و آب و هوای خنک بهشت و زنان سیاه چشم زده اند نمی تواند وزنه قابل تاملی در مقابل چند هزار آیه ایی که همگی از اموری غریب و دیگر و خیلی دور از دنیای تفکرات موجود حکایت دارند وزنه سنگینی جهت اقامه دلیل باشد . راز آمیزی و استخراج معانی عمیق و عظیم از این کتاب آسمانی عاملی تعیین کننده و اساسی بر ظهور و پرورش عارفان و اندیشمندان بزرگی از جمله مولانا که دکتر سروش فراوان از آن جناب تاسی می جوید و خیل بسیاری دیگر از این دست بوده است که نمی توان این توانایی در رمز آمیزی و محتوا آفرینی و فرهنگ سازی راتنها در تعیین کننده دانستن قالب وحی در متن نازل شده حسب ادعای دکتر سروش دانست .

خاتمه اینکه مطالب فوق تنها به رد فرضیه شراکت و یا تعیین کننده بودن قالب وحی در متن وحی اختصاص یافته و دیگر نیازی به طرح موضوعات منتجه دیگر از این فرضیه از جمله مباین بودن علم و دین - خطا داشتن برخی آیات و لزوم به کنار نهادن برخی دیگر از ایات ، نبود . هرچند هر کدام از این مدعیات می تواند گستره دیگری از بحث را بازگشایی نماید (53473)
 
طاها
۱۳۸۷-۰۱-۱۸ ۲۳:۳۴:۰۵
سلام
1- با خواندن نوشته هاي سروش و خرمشاهي در اين وادي و ظهار نظر دوستان ياد جنگ هفتاد و دو ملت افتادم .
2- متون پر تعارف و شرقي سروش و خرمشاهي سبب شده است تا معنا و مقصود هر دو گم شود .
3- متون سروش تا بازبيني و باز نويسي و دقيق نويسي نشوند غير قابل نقدند . به قول كانت عقب گريز اند .
4- خرمشاهي از سر غيرت ديني نوشته است و آزاد است بنويسد .اما نبايد در اين آزادي حريم آزادي بيان ديگران را بشكند . چه بسا هر كسي مي تواند با خواندن مقاله :بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كريم \" آقاي خرمشاهي به راحتي اين حريم را براي ايشان بشكند .
5- پيشنهاد مي كنم آقاي خرمشاهي خطابيه اي در دفاع از دكتر سروش بنويسند تا بر كرسي اول خود بنشينند و خود را در حوادث احتمالي شريك نكنند . (56133)
 
mona khaz
۱۳۸۷-۰۱-۳۱ ۱۹:۴۳:۵۴
سلام ، جدا از دست اندر کاران سپاسگزارم . برای نتیجه بخش بودن مطالب پیشنهاد می کنم که اظهار نظر ها موضوعی و کوتاه باشد. یکی از خطا های شناختی تهمت زدن به همدیکر است. نظر یک دانشمند ، همه شخصیت او نیست. و نتیجه ای که از حرفهای او گرفته می شود معلوم نیست که نیت او از بیان مطلبش باشد. پیشنهاد من این است که در برابر شجاعت بیان عقاید جدید از طرف اندیشمندان ، سعه صدر داشته باشیم و همان طور که قرآن از ماخواسته بر روی مطالب دقت و تامل کنیم و مهم تر از همه آنچه را که از احکام قرآن پذیرفته ایم عمل کنیم . عمل گرایی هدف اصلی مفهوم گرایی است . درود بر شما که انسانها را جدی می گیرید و نظرات آنها را در معرض دریافت و درک دیگران می گذارید. خدا یارتان. (58268)
 
نعمت الله کرم پور
۱۳۸۷-۰۲-۰۸ ۰۳:۵۱:۳۸
خیلی دوست داشتم ومنتظر بودم ببینم خرمشاهی در باره ی این ماجرا چه می کند
بالاخره دیدم.
یاد کتابهای خرمشاهی می افتم که چند بار انجا گفته:
دوست فرزانه ام عبدالکریم سروش و....
حالا.
بازی روزگار همینه
جای حافظ واستاد بزرگش خیام خالی است:
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش

آنانکه محیط فضل و آداب شدند.............
................................گفتند فسانه ای و در خواب شدند
مه هم افسانه ی خودمان را میگوییم.
سمر ثمره ی زندگی انسان است.
و.....
nkarampour@yahoo.com (59754)
 
آشنا
۱۳۸۷-۰۲-۲۲ ۱۰:۱۱:۲۸
به نام اللّه
جناب دكتر سروش
اميدوارم كه به سرنوشت سامري كه صاحب دانش بود دچار
نگرديد اهل علم ميگويند در بحث هاي كلامي نه بايد از منبعي كه مورر بحث است استفاده كرد ولي من كه يك فرد
عامي هستم و به عير از قران منبعي ندارم از شما كه مي گوييد پيامبر دانشمند نبوده ومن هم اين را قبول دارم نظرتان
در مورد كروي شكل بودن زمين وهرچه به طرف بالا ميرويم
دچار تنگي نفس ميشويم ويا سه مرحله تاريكي كه جنين مگذراند وخيلي چيزهاي ديگر كه امروزه علم نشان مي دهد را چطو ر محمد مي دانسته؟ ودر قران مطرح كرده
است؟
شما كه اهل علم هستيد وبا دانش اين زمان اشنا . يك سوره مانند قرا ن بياوريد تا معلو م شود بشر قادر به اين كار است يانه ؟

نظرتان درمورد مجعزه رياضي قران چيست؟

در جواب این دست عزیز باید بگوییم که قران نه تنها اشارهای به گرد بودن زمین نکرده بلکه قران زمین را مسطح فرض کرده که همان عقیده اعراب در آن دوران است. مراجعه کنید به آیه مربوط به داستان ذوالقرنین. (62154)
 
صدرا و عارف
۱۳۸۷-۰۲-۲۹ ۲۳:۰۲:۵۸
جناب دکتر سروش
مگر شما نمی گویید که پیامبز به اندازه زمان خود می دانسته و قران را هم خودش گفته پس درباره ی آیه 3 و 4 سوره ی قیامت که به اثر انگشت انسان اشاره دارد چگونه می تواند باشد ؟
لطفا جواب دهید. (63850)
 
دوست
۱۳۸۷-۰۲-۳۱ ۱۴:۰۶:۲۸
سوره الفرقان

وکافران گفتند :این قران چیزی نیست جز دروغی که پیامبرآنرااز پیش خودساخته ودیگران اورا برای ساختن آن یاری داده اند ،بی تردید با این نسبت ناروا مرتکب تهمت زشت شده اند . 3-4

بگو آنرا کسی نازل کرده است که همه نهان هارا در اسمان ها وزمین میداند ،همانا او همواره بسیارآمرزنده ومهربان است .

هرکه او دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

خداوند داشمندان را توفیق آن دهد تا با پژوهش هایشان بالای قران کریم به اسرار بزرگی که در آن نهفته است دست یابند . (64191)
 
درویشان
۱۳۸۷-۰۲-۳۱ ۱۴:۱۴:۰۲
استادان گرامی !

قران که کلام پاک خداوند است ما را رهنمایی نموده است تا به آزادی بیان احترام بگذرایم سخنان را میشنویم وبهترینش را انتخاب می کنیم . (64195)
 
۱۳۸۷-۰۲-۳۱ ۲۳:۲۹:۵۳
در مناظرات هر چه از کلمات تحقیر آمیز کمتر استفاده شود بهتر است. سر زدن به ادعیه وروایات مستند جواب دکتر سروش را خواهد داد. (64250)
 
مهدی صادقی گیوی
۱۳۸۷-۰۳-۰۶ ۱۱:۵۴:۴۹
الفاظی مانند وحی والهام و حتی خدا و نظایر آن الفاظی سمبلیک و هرمنیوتیکی هستند واظهارنظر علمی واستدلالی در باره آنها غیر ممکن است. هنوز بشر نمیداند که حیات چیست و منشاء آن چیست و پرسشهای بی پاسخ مانده بسیار دیگر. حق اینست که آقای سروش در میانه راه است و ما شرقیها چاره ای جز از طی راه غربیها در این موارد را نداریم. دراین راه کسانی نظیر ملاصدرا نیز تکفیر شدندتا چه رسد به سروش ونظایر ایشان. تمام کسانی که آقای خمینی در نامها خود به گرباچف سفارش به مطالعه آثار آنها داشته اند تکفیر شده اند. مطالب مخالفین آقای سروش بیشتر مصادر ه به مطلوب و نقل بدون استدلال است از آیات و مطالب تاریخی که خود جای بحث واستدلال دارند.
فیلسوفان در مورد خدا و امور الهی سکوت اختیار میکنند زیرا در این وادی جای استدلال نیست وکسانی که به هر نحو میخواهند حرف خودرا به کرسی بنشانند بیشتر از فروریختن قدرت و مواضع طبقاتی خود میترسند.
من برای آقای سروش آرزوی موفقیت و شهامت ارائه مطالب استدلالی بیشتری در این عرصه میکنم. (64897)
 
مصطفی
۱۳۸۷-۰۴-۱۴ ۱۶:۳۰:۳۷
قال الرسول یا رب ان قوم اتخذوا هذا القران مهجورا
مسلمانها و بویژه شیعه سالهاست که قرآن را به مردگان خود اختصاص داده اند تا به زندگان و به جز عده انگشت شماری از آنها بقیه اصلا از محتوای قرآن بی خبرند و اگر احترامی هم به قرآن می گذارند نه از روی فهم که از روی تقلید و ترس از دست دادن دنیا است.لذا به حال آنها چندان فرق نمی کند که قرآن کلام خدا باشد و یا پیامبر خدا.
لذا جناب دکتر سروش اگر مخاطبش عامه مردم است که بیهوده وقت خود را هدر داده است.
اگر مخاطبش خواص است و نظریه جدیدی را می خواهد مطرح کند که استفاده از رسانه گروهی این هم در زمانی که دشمنان اسلام از هر راهی که بتوانند می خواهند به اسلام و قرآن و پیامبر ضربه وارد کنند، کار اشتباهی کرده و دانسته یا ندانسته بلند گوی دشمنان خدا شده است.
بحث آزادی افکار و طرح اندیشه های نو یک طرف و بحث موقعیت زمانی و ضربه ای که اسلام می خورد طرف دیگر.
ایشان که شارح نهج البلاغه هستند خوب بود از امیرالمومنین علیه السلام یاد می گرفتند و در چنین موقعیتی خار در چشم و استخوان در گلو صبر می کردند. (70084)
 
ناشناس
۱۳۸۷-۰۴-۲۰ ۱۰:۰۱:۵۱
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دگران هم بکنند انچه مسیحا میکرد
.
.
.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان این راه بینهایت (70805)
 
۱۳۸۷-۰۴-۲۲ ۱۵:۲۶:۰۰
انان که محیط فضل و اداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند

ببخشید که من فقط از شعر استفاده میکنم چون یقین دارم
این اشعار کاملا شاکله نتایج بحث را مشخص میکند (71003)
 
any body
۱۳۸۷-۰۷-۲۷ ۱۵:۱۸:۴۸
من شخصا بر این عقیده ام که دکتر سروش خیلی تند روی می کند. ولی متاسفانه شما(استاد خرمشاهی) موضوع خوبی برای مقاله ی خود طرح نکرده اید. اگر به مقالات و مصاحبات دکتر سروش توجه داشته باشید هیچ کدام انها قصد قران ستیزی ندارند و من به هیچ وجه با عنوان مقاله و استفاده از کلمات توهین امیز موافق نیستم.
امیدوارم در مقاله ی دیگرتان درباره ی این اندیشمند درست تر قضاوت کنید و برای این ادمی که قصد دارد با برهان همه چیز را قبول دشته باشد از برهان های محکم تری استفاده کنید(اگر می توانید) (86160)
 
شاه كاوانِ آزادى
Canada
۱۳۹۰-۰۷-۱۹ ۱۶:۴۹:۴۸
سلام.
آيا كسي ايمِيلِ آقاىِ خرّم‌شاهى را دارد؟ سپاسگزار خواهم شد اگر، در صورتِ امكان، آن را به ايمِيل‌ام بفرستيد.
شاد باشيد.
شاه كاوانِ آزادى. (508795) (moderator7)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.