توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 20560
قمار آخر بوش و بساطی که بر جای خواهد ماند
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶ ساعت ۱۱:۵۰
سفر مهم جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا به خاورمیانه که به فاصله یک ماه از کنفرانس آناپلیس صورت می گیرد را می توان ادامه و دنباله  منطقی همان کنفرانس سازش و آخرین تلاشهای بوش در آخرین روزهای وی دانست.

قطعا اینکه بوش در آخرین ماههای ریاست جمهوری خویش، به طرز ویژه و معناداری به خاورمیانه معطوف شده است، تصادفی و اتفاقی نیست، هدف مهم بوش از سفر خاورمیانه ای را می توان تلاش برای نشانه رفتن یک "فلش" بزرگ به سمت خاورمیانه و به خصوص ایران دانست با این رویکرد که امروز ریشه همه چالش ها و ناکامی های آمریکا در خاورمیانه ریشه دارد که سرسلسله جنبان اصلی این چالش، ایران است. بطور خلاصه می توان از مجموعه اخبار و گزارشهای خبری منتشر شده در دوره اخیر نتیجه گرفت که ایجاد کانونی برای جلب  توجهات  منفی به سوی ایران به عنوان تهدیدی بزرگ از یک سو و از سوی دیگر، طراحی راهکارها و ساختار نظم جدید امنیتی-سیاسی منطقه منهای ایران دو بال استراتژی جدید آمریکا (به خصوص بعد از  بعد از بن بست هسته ای) تلقی می شوند.  نگاهی گذرا  به نوع بازی و رویارویی ایران و آمریکا در طول 8 سال اخیر، می تواند وضعیت موجود آمریکایی ها در میدان فعلی را به خوبی به تصویر بکشد: 
 ایران نه از چماق آمریکایی ها ترسیده و نه تمایلی به هویج های آمریکایی داشته است، ولی در عین حال در دوران ریاست جمهوری بوش، بنا به منافع و مصالح خود، همکاری های تاکتیکی هم با آمریکا داشته است (مواردی چون مشارکت در سقوط طالبان و گفتگو با آمریکا در موضوع  عراق و ...). حذف دو دشمن قدیمی ایران، صدام و طالبان هم عملا موقعیت مناسبی برای گسترش هرچه بیشتر ایدئولوژی انقلاب اسلامی در منطقه ایجاد کرده است.
 
در موضوع هسته ای هم که بسیاری تصور می کردند نهایتا به دام ایران تبدیل خواهد شد، عملا به تور حیثیتی آمریکا تبدیل شده است، هرچند که این وضعیت برای ایران هم هزینه های اقتصادی-سیاسی قابل تاملی را داشته است، اما  از مجموعه این شرایط می توان نتیجه گرفت که این وضعیت بینابین، آمریکا را در مقابل ایران کاملا در وضعیت "آچمز" قرار داده است.
 
خواسته امروز آمریکایی ها ایجاد حلقه محاصره امنیتی-نظامی به دور ایران با استفاده از حاصل جمع دو  تضاد "عربی-ایرانی" "شیعی-سنی"  است، هرچند که مصالح اولیه و زمینه سنتی برای ایجاد چنین محاصره ای (به خصوص در منطقه خلیج فارس) وجود دارد، اما وجهه تخریب شده آمریکا نزد اعراب، مانعی جدی برای تسریع شکل گیری این حلقه محاصره در زمان باقی مانده برای بوش تا پایان ریاست جمهوری است.
 
می توان گفت همه تلاش بوش در برگزاری شتابزده کنفرانس آناپلیس و سفر خاورمیانه ای و رفت و آمدهای دیپلماتیک به منطقه و...این است که این روند را تسریع کند اما سرعت گرفتن این معادله، نیازمند چند جرقه است.

اما نکته قابل ذکر این است که سابقه درگیری های پراکنده و محدود اما "مستقیم و موثر" ایران و آمریکا در خلیج فارس در اواخر جنگ تحمیلی که نهایتا به پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران انجامید، امیدی را برای آمریکایی ها ایجاد کرده است که در شرایط فعلی هم با تکرار سناریوی "تحریک به منظور برخورد محدود" یک درگیری موضعی-کوچک و کم هزینه در خلیج فارس ایجاد کنند.

این وضعیت چند پیامد احیاءکننده برای آمریکایی ها دارد: هم بن بست ایجاد شده در فشار به ایران در موضوع هسته ای را می شکند و هم عاملی برای تشجیع و تحریک اعراب علیه ایران پیدا می شود و هم زمینه عملی کنترل ایران و تحریم های شدیدتر( که با کنترل ورودی ها و خروجی های ایران در خلیج فارس محقق می شود) را فراهم می شود و از همه مهمتر، محملی برای جبران خلاء حیثیتی آمریکا در موضوع ایران ایجاد می شود.
 
موضوع برخورد و تهدید قایق های تندروی ایرانی با ناوهای جنگی آمریکا (در آستانه سفر خاورمیانه ای بوش)،که به سرعت به بمبی خبری تبدیل شد و حتی  موضع گیری رسمی و نسبتا تند جرج بوش و گیتس، وزیر دفاع آمریکا  را به دنبال داشت، را می توان در این چارچوب این زمینه چینی ها  ارزیابی و تحلیل نمود.

نگاهی به مواضع نامزدهای مطرح ریاست جمهوری آمریکا از دو حزب دموکرات و جمهوری خواه، نشان می دهد که همه "منتظر" آخرین قمار بوش در خاورمیانه مانده اند، قماری که ممکن است مثل تلاش های سابق برای مهار ایران، شکست بخورد، اما نکته مهم این است که بساط و لوازم آن همچنان باقی خواهد بود و به جانشین بوش در کاخ سفید به ارث خواهد رسید.
   
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.