سایت محترم الف اقدام به انتشار مقالهای نمود با عنوان « توليد علوم انسانی به زبان بين المللی: ارزش، ضد ارزش يا بی ارزش؟» به قلم آقای اسفندیاری، که ایشان با ارائهی نکاتی مدعی شده است که انتشار علوم انسانی به زبان بین المللی یک ارزش است. فارغ از میزان اعتبار چنین نگاهی و نقش منفی یا مثبت آن در تولید علم، بیشک آغاز این بحث فرصتی مناسب خواهد بود برای ارائهی دیدگاههای متفاوت در این موضوع؛ که امید است با شنیدن آنها و انتخاب بهترین سخن، قدمی کوچک در تولید علم برداشته شود.
در این نوشتار کوتاه بنده قصد بررسی دلایلی که نویسنده مقالهی مذکور در رد «ضدارزشانگاری» و «بیارزشانگاری» انتشار مقالات علوم انسانی به زبان بینالمللی، ارائه کرده است ندارم. هر چند معتقدم در استدلالهایشان اشکالاتی وجود دارد که باید در فرصتی مناسبتر به بررسی آنها پرداخت. در این مجال اندک تنها به بررسی استدلالهای ایشان درباره «ارزش بودن تولید علم به زبان بینالمللی» میپردازم ...
پیش از ورود به بحث باید مشخص کرد که مراد از «زبان بینالمللی» چیست؟
آیا مراد آن نوع زبانی است که تمامی آدمیان جهان از آن استفاده میکنند؟ که مسلما چنین نیست. که تنها زبانی که معمولا تمام آدمیان سراسر جهان قادر به فهم نسبی آن باشند، زبان تصویری و هنری است.
آیا مراد زبانی است که ملتها برای ارتباط با یکدیگر از آن بهره میگیرند؟ برداشت مصطلح از این لفظ چنین نیست. چرا که در گفتگوی بین دو ملت معمولا از نزدیکترین زبان مشترک بهره گرفته میشود. مثلا کشورهای عربی برای ارتباط با یکدیگر از زبان عربی استفاده میکنند. و کشورهایی هم هستند که از زبان فرانسه بهره میگیرند. و در نهایت زبان انگلیسی است که به عنوان زبان مشترک به کار گرفته میشود.
آیا مراد آن نوع زبانی است که ملتهای جهان برای ارتباط با هم قرارداد کردهاند که با آن سخن بگویند؟ چه زمانی چنین قراردادی و بین چه کشورهایی بسته شدهاست؟ تکلیف کشورهایی که این قرارداد را امضا نکردهاند و یا بعد از این قرار داد ایجاد شدهاند، چه میشود؟ و سوالهایی از این دست. تا آنجا که بنده میدانم چنین قراردادی موجود نیست، آن هم در زبان علم. پس مراد از «زبان بینالمللی علم» چیست؟ آیا مراد زبان انگلیسی است که امروزه به عنوان زبان بینالمللی در همه چیز و در اینجا علم، شناخته میشود؟
برای اشاعهی زبان یک فرهنگ و کشور در میان فرهنگ و کشوری با زبان دیگر دو راه وجود دارد.
نخست؛ استعمار همواره در هر کشوری که حاضر میشده است، جزء برنامههای نخستینش تلاش برای تغییر زبان آن کشور بوده است تا بدین وسیله و با گسست نسلهای بعد با هویت فرهنگی- تاریخیشان که با زبان حفظ میشود، بتواند به حضور و غارتگری خود ادامه دهد. مثالهای تاریخی فراوانند. تلاش ترکان برای زدودن زبان پارسی، تلاش بریتانیا برای تبدیل زبان انگلیسی به زبان نخست هند –که باعث شد انگلیسی به زبان دوم این کشور بدل شود-، تلاش آتاتورک در تغییر رسمالخط ترکیه برای زدودن تمام آثار اسلامی از این کشور، تلاش آمریکاییها برای گسترش زبان انگلیسی در
افغانستان و عراق و نمونههایی از این دست که بیشتر زبانهای دوم (مانند انگلیسی، فرانسه و ...) یادگار چنین تلاشهای مستعمران هستند. هر چند خیلی از ملتها در برابر این توطئهها ایستادگی کردند و سعی در حفظ زبان خود کردند.
دوم؛ گاهی اوقات نوع محتوایی که در یک زبان تولید شده است باعث ترویج آن میشود. مثلا در دوران اوج تمدن اسلامی -عصری که اروپا در تاریکی به سر میبرد- از دلایل رایج شدن زبان عربی و تبدیل شدن آن به زبان علمی آن زمان، علاوه بر اینکه زبان دین و قرآن مجید بود، تولید علمی بود که به دست دانشمندان مسلمان انجام گرفته بود. و باعث گشته بود تا زبان عربی یک زبان پر محتوا گردد. و هر دانشمندی در هر جای جهان به دلیل همین محتوا، باید این زبان را میآموخت.
بخشی از دلایل رایج شدن زبان انگلیسی، غیر از خواست مستعمرین، تولید علمی بوده است که در این زبان بعد از رنسانس شکل گرفته است؛ البته نباید ترویج دین مسیحیت را نیز بی تاثیر دانست.
پس آن هنگام که با جزم داریم از زبان بینالمللی علم سخن میگوییم، باید کمی بیشتر دقت کنیم؛ چیزی به نام زبان بینالمللی علم وجود ندارد. در هر عصری زبانی که محتوای علمی بیشتری داشته باشد، رایج میشود. و امروز زبان انگلیسی چنین است. همانطور که زمانی عربی چنین بود؛ پس حال جای این سوال است که: چرا نباید روزی زبان فارسی، زبان رایج علم شود؟
اگر قرار باشد تولید علم به زبان غیر فارسی اولویت دانشمندان فارسی زبان قرار بگیرد، علاوه بر کمکی به تقویت آن زبان غیر فارسی میشود، اولین ضررش این است که زبان فارسی نمیتواند تواناییهایش را در عرصه علم، نمایان کند. و به تبع این ضرر فرهنگ فارسیزبانان تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
تولید علم به زبان فارسی را نه فقط باید در علوم انسانی دنبال کرد، که بایستی در رشتههای علوم پایه، فنی و پزشکی نیز پی گرفته شود.
آقای اسفندیاری در همان مقاله در جایی فرمودهاند:«اینكه با توجه به رشد فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی و دسترسی بسیار آسان دولتهای غربی به مترجم و محقق و كارشناس ملل و فرهنگها و زبانها جهت تحلیل و تفسیر مسائل سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی كشورهای مختلف ، عملاً امروزه تفاوتی بین انتشار مقالات علوم انسانی در داخل و خارج و یا به زبان فارسی و غیر آن وجود ندارد»
باید پرسید اگر واقعا تفاوتی بین انتشار به زبان فارسی و غیر آن وجود ندارد، پس چه الزامی برای منِ فارسیزبان میتواند وجود داشته باشد تا علم خود را به غیر زبان فارسی منتشر کنم؟
شاید گفته شود که ما برای تعامل علمی با جهان باید به زبان آنان بنویسیم. اما من میپرسم اگر قرار است که تعامل علمی باشد و نه سلطهی غرب، آیا نمیتوانند برای این تعامل از زبان فارسی استفاده کنند؟ همانطور که عربها برای فراگیری علم از یونانیان زبان آنان را فراگرفتند و به زبان عربی تولید علم کردند؛ همانگونه که اروپاییان زبان عربی را برای دستیابی به علم به کار گرفتند و به زبان خود به تولید علم پرداختند؛ با این اوصاف چه چیز باعث میشود که پس از فراگیری علم –به هر زبانی که باشد- ، به زبان فارسی تولید علم نکنیم؟ جز رعب و حُب ما در برابر غرب ...
شاید گفته شود زبان فارسی ظرفیت مطالب علمی را ندارد. اما من میگویم اگر امروز چنین ظرفیتی نیست نه به دلیل ضعف زبان که به دلیل کم کاری و ضعف ماست. چرا که اولا علومی که امروز بهرهگیرنده از آنیم تولید جایی هستند که به زبانی دیگر سخن میگفتند. لذا اگر میخواهیم که زبان فارسی امکاناتش را در اختیار علم قرار دهد، باید علم را تولید کنیم. در ثانی، اگر به این بهانه قرار باشد امروز از نوشتن به فارسی دست بکشیم، پس کی این کار را آغاز خواهیم کرد؟ چه زمانی خواهیم توانست به زبان فارسی علم تولید کنیم؟ که پیشینیان ما نیز چنین اندیشیدهاند که هنوز ازظرفیتهای این زبان در علم بهره نگرفتهايم.
بحثی بود درباره زبان رایج علم؛ اما درباره نوع نگاه گردانندگان مجلات ISI باید توجه داشت که به هر حال فضای غالب دانشمندان غربی(1) تعریفی از علم را مد نظر دارند که با دیدگاه ما متفاوت است. امروزه بسیاری از دانشمندان غربی هر چند پی به نقصانهای نگاه خود به علم بردهاند اما هنوز در همان چهارچوب در حال حرکتند. امروزه چند درصد از دانشمندان غربی به علم بی طرف اعتقاد دارند؟ یا چند درصدشان در آثار علمیشان سعی میکنند ظاهر بیطرفی را نگاه دارند؟ حال آنکه در نظرگاه ما علم بیطرف نیست. علم اگر جهت الهی نداشته باشد، لاجرم رو به خواستههای شیطانی دارد. در علوم پایه و فنی جهتداری علم کمتر به نظر میآید اما در علوم انسانی در هر جایش میتوان نشانی از ایدئولوژی پشتِ سر آن نظریه را رصد کرد. گردانندگان این نشریات تا چه حد حاضرند علومی را که ما با نگاه ایدئولوژیک خود تولید میکنیم، منتشر کنند؟ این سوالی اساسی است پس از پاسخ به سوال اول ...
اما بعد، آقای اسفندیاری دلایلی را بر ارزش بودن نگارش به زبان انگلیسی اقامه کردهاند که به بررسی آنها میپردازیم:
- «ارقام بسیار اندك تعداد مقاله بین المللی ایران در رشته های علوم انسانی عامل مهم رشد نامتوازن تولید علمی كشور و پایین نگاه داشته شدن شاخص های كل تولید علم ایران است»
بله اگر معیار را نگاشتن به زبان انگلیسی بدانیم، شاخص کل تولید علم کاهش خواهد یافت! اما همانطور که در بالا ذکر شد، این معیار بسیار اشتباه و در میان مدت به ضرر تولید علم در کشور خواهد بود.
- « بدیهی است كه وضعیت علوم انسانی در هر جامعه ای را می توان نمادی از وضع عمومی اندیشه و تفكر در آن جامعه ارزیابی كرد. با چنین فرضی این آمار برای ناظران و شاهدان اوضاع ایران چه پیامی در بر خواهد داشت؟»
همانطور که خود ایشان هم اشاره کردهاند با توجه به این همه فناوری آیا این ناظران واقعا برای فهمیدن اوضاع ایران به مقالات بینالمللیای بسنده میکنند که همانطور که اشاره شد در چهارچوب همان علم غربی است؟ فهم چنین ناظران عامی چه ضرری برای ما خواهد داشت؟
- «از طلیعه ی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تا امروز نه تنها در سطوح رسمی داخلی، بلكه در حوزه جهانی تفكر و اندیشه بحث های بسیاری پیرامون "باز شدن افقی تازه" پیشاروی بشریت و ارائه شدن "اندیشه ای جدید" یا گشودن شدن "راهی متفاوت" برای جوامع انسانی از رهگذر این انقلاب مطرح شده است. البته برخی با حسن ظن به استقبال این رویداد رفته اند و دیگرانی نیز با نگرانی و سوءظن بر نفی و ردّ آن حكم رانده اند. به هر حال وقوع انقلاب اسلامی ناظران و متفكران بسیاری – از میشل فوكو تا رولاند رابرتسون - را واداشت تا در برزخ میان عصر مدرن و پست مدرن به واكاوی این رویداد عظیم پرداخته، و در آینه آن به نقد وضع دنیای مدرن بپردازند. با این وصف، پرسش اینجا است كه چرا نباید روایتهای متفكران و اندیشمندان داخلی حداقل در این مدخل علوم انسانی با روایتهای بیرونی هماوردی كند؟ به راستی میان آن آرمانهای عام و پیامهای جهانی انقلاب اسلامی و این آمار اندك تولید علوم انسانی چه نسبتی می توان برقرار كرد؟ ضمناً اگر ما داعیه دار و مبتكر گفتگوی فرهنگها و تمدنها شناخته شده ایم چرا در یكی از اصلی ترین عرصه های گفتگوی فكری و فرهنگی به كلی غائب هستیم؟»
باید توجه داشته باشیم که بسیاری از اندیشمندان مسلمان کشورمان با حضور در سمینارهای خارجی در توضیح دیدگاههای حاضر در کشورمان فعال هستند. نامه نگاریهای علامه طباطبایی، علامه جعفری، پروفسور حسابی، استاد مطهری و ... با اندیشمندان غربی نشان آن است که باب گفتگو کاملا گشوده است. و به خوبی در جریان است. و اندیشمندان معصر کشورمان نیز در چنین تعاملی فعالند.
اما باید از ایشان پرسید آیا برای چنین هماوردی باید به زبان آنان تولید علم کنیم؟ آیا نمیشود از ترجمه بهره گرفت؟ هر چند هنوز هم به سانسور کلام بزرگان خود در غرب معتقدم. در سالهای گذشته خبری در رسانههای ایران مطرح شد که طی آن یک استاد آلمانی به دلیل گذاشتن ترجمهی یک سخنرانی از مقام معظم رهبری در سایت خود از تدریس در دانشگاه محروم شده بود؛ آیا ایشان فکر میکنند تولیدات واقعی ما در غرب اجازه انتشار مییابد؟ یا تنها آن تولیداتی از ما را منتشر میکنند که مطابق با نگرش آنان باشد؟
- «غیبت متفكران و اندیشمندان ایرانی در عرصه گفتگوی جهانی اصحاب علوم انسانی، زمینه ساز بروز و تداوم بسیاری از سوءتفاهم ها در حوزه فكر و اندیشه است».
اهل فکر و دانشمندان به دنبال علم میگردد حتی اگر به زبان فارسی باشد. نه آنکه ما فقط توضیح دهندهی سوءتفاهمهایی باشیم که در تولید آنها نقش نداشتهایم. به خصوص آنکه سوء تفاهمها بیشتر در مسائل سیاسی پیرامون کشورمان با تعمد رسانههای غرب شکل گرفته است؛ چنین موضع منفعلی راه حل برطرف کردن سوء تفاهمها در حوزه فکر و اندیشه نیست.
- «اما مهمترین پیامد سوء عدم حضور اندیشمندان ایرانی در عرصه های جهانی علوم انسانی، از دست رفتن امكان و فرصت محك خوردن نظریه های اندیشمندان دیگر كشورها درباره فرهنگ و جامعه ایرانی– اسلامی است. پوشیده نیست كه توجه به چنین موضوعاتی پس از انقلاب اسلامی در محافل علمی و دانشگاهی غرب بسیار بیشتر شده است. اما فقدان منابع (Reference) داخلی در این موضوعات باعث گردیده جای خالی متفكران و اندیشمندان ایرانی داخل كشور را پژوهشگران خارجی و یا پژوهشگران ایرانی مقیم خارج از كشور پر كنند. اگر رسانه های غربی تصویر مغشوش و ذهنیت نادرستی از ایران ارائه می دهند، تا حدود زیادی می توان انگیزه ها و نگرشهای سیاسی دولتها و یا سرمایه داران مالك آنها را در این موضوع دخیل دانست. اما هنگامی كه در منابع دانشگاهی علوم انسانی با تحلیل های یكسویه ، ناقص و حتی اطلاعات نادرست درباره دین اسلام، انقلاب اسلامی، جامعه ایران و فرهنگ و هنر ایرانی مواجه میشویم، به نظر می رسد كاستی ها و كم كاری پژوهشگران داخلی در این زمینه بیشتر تاثیرگذار باشد.»
من سوال میکنم اگر ما بخواهیم درباره فلان کشور اروپایی و فرهنگ آن مطلبی بدانیم، باید بنشینیم تا آنها به زبان فارسی چیزی را برای ما منتشر کنند تا ما بفهمیم؟ یا نه ما میرویم دنبال خواستههامان در آن کشور به تحقیق میپردازیم؟ اگر آنها چیزی میخواهند بدانند آیا چیزی درخواست کردهاند و دریافت نکردهاند؟ یا نه اصلا برای فهم درست مطالب حاضر به اندک زحمتی نیز نیستند؟
پاورقی:
1- مراد از غرب تنها یک جغرافیا نیست؛ یک نگاه فرهنگی به انسان، جهان و مسائل مربوط به آن است.